کسی کو با بتی شیرین زبان همراز و همدم شد
به غیر از حرف او از هرچه لب بربست و ابکم شد
فرو بربست گوش جان زحرف این و آن چندان
که بر اسرار جانان از سروش غیب ملهم شد
به راه دوست داد از شوق جان شد زنده جاویدان
دمی غمخوار جانان گشت و دیگر فارغ از غم شد
به صد وجد و طرب بگذشت از جان در ره جانان
به یک جان عاریت چشم و چراغ اهل عالم شد
ز هستی در گذشت انسان که خود شد مالک هستی
ز خود بیگانه شد تا در حریم یار محرم شد
طلبکار از دل و جان گشت پیکان محبّت را
که تیر جانگزا در سینه ی او عین مرهم شد
نشان آدمیّت خاکساری باشد و زاری
همه دانند آدم چونکه بود از خاک آدم شد
ز نخل زندگی خرما تواند خورد تمّاری
که بر دار وفاداریّ و مردی همچو میثم شد
نه هرکس بذل سازد سربسر مال و منالش را
به عالم می تواند در سخاوت همچو حاتم شد
نه هرکس سر بجنباند نشان سروری داند
که هرگز گربه نتواند، به صولت همچو ضیغم شد
نه هرکس پنجه افرازد تواند ماه شق سازد
چو احمد خاتمی باید که او دارای خاتم شد
نه هرکس می توان نایب مناب شاه دین گردد
که نتوان ذرّه شد خورشید و نه شبنم توان یم شد
کسی شایسته و لایق نباشد این کرامت را
مگر مسلم که در عالم به این منصب مکرّم شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که درباره عشق و ارتباط با معشوق صحبت میکند. شاعر از گفتگو و راز و نیاز با معشوقی با زبان شیرین سخن میگوید و بیان میکند که چگونه عشق میتواند انسان را از غمها دور کند و او را زنده و جاویدان کند. شاعر به این نکته اشاره میکند که در مسیر عشق، انسان باید از خود بگذرد و به محضرت معشوق برسد. او مانند انسانهای بزرگ و شایسته مانند حاتم و میثم، به فضیلتها و ویژگیهای خاص انسانیتی اشاره دارد و میگوید که تنها کسانی میتوانند به مقامات عالی برسند که در این مسیر عشق و انسانیت قدم بردارند. در نهایت، شاعر به مقام و منزلت مسلم، پیامبر اسلام اشاره میکند و او را شایستهترین کسی میداند که به این کرامات دست یافته است.
هوش مصنوعی: هر کسی که با فردی خوشزبان و دلنشین که به او عشق میورزد، دوست و همصحبت شود، به جز صحبتهای آن فرد، از هر چیز دیگر سکوت میکند و خاموش میماند.
هوش مصنوعی: گوش جان خود را از سخن این و آن بست، تا جایی که از الهام غیبی به رازهای معشوق پی برد.
هوش مصنوعی: در مسیر محبت و دوستی، از شادی و شوق زندگی به فردی جاودانه تبدیل شد. او در لحظهای که به محبوبش فکر میکند، از غم و اندوه رهایی مییابد و دیگر دغدغهای ندارد.
هوش مصنوعی: با شوق و شادمانی بسیار، زندگیم را در مسیر عشق سپری کردم و با یک روح امانتی، نوری برای چشمان و دلهای مردم شدم.
هوش مصنوعی: انسان با عبور از مرحله وجود خود و رهایی از تعلقات دنیوی، به جایگاه حقیقی و مالکیتی دست پیدا میکند. او زمانی که از هویت و خودخواهیاش فاصله میگیرد، به معنای واقعی به محبوب و یار نزدیکتر میشود و در حریم او جای میگیرد.
هوش مصنوعی: عاشق با تمام وجودش به دنبال عشق و محبت است، به طوری که تیر عشق و محبت به قلب او زخم نمیزند، بلکه مانند درمانی عمل میکند که به او آرامش میدهد.
هوش مصنوعی: انسانیت باید در فروتنی و آویختن به زاری نمود پیدا کند و همه میدانند که انسان از خاک آفریده شده است.
هوش مصنوعی: از درخت زندگی میتوان میوهای چون خرما برداشت. کسی که بر عهد و وفاداری پایبند باشد و مردی همچون میثم شود.
هوش مصنوعی: هر کسی که داراییاش را به دیگران بدهد، نمیتواند به مانند حاتم طائی در سخاوت شناخته شود. سخاوت واقعی به عمق نیت و کیفیت بخشش بستگی دارد، نه فقط به مقدار آن.
هوش مصنوعی: هر کسی که سرش را تکان میدهد، به معنای رهبری نیست و در واقع، فقط کسانی که ویژگیهای خاصی دارند میتوانند به مقام سروری برسند. مانند گربهای که هرگز نمیتواند به قدرت و صلابت شیر نزدیک شود.
هوش مصنوعی: نه هرکس که دستش را به سمت آسمان بلند کند، نمیتواند مانند ماه بدرخشد. برای این کار باید شخصی مانند احمد باشد که خاص و ممتاز است و قدرتی ویژه دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی نمیتواند جانشین بزرگمردان دین شود؛ همانطور که نمیتوان یک ذره را به خورشید تبدیل کرد یا شبنم را به دریا.
هوش مصنوعی: فقط فردی شایسته و لایق میتواند به این مقام باارزش دست یابد، و تنها شخصیتی که در جهان به این مرتبه عالی نائل آمده، مسلمان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز عارض، طره بالا کن که کار خلق در هم شد
علم برکش که بر خوبانت سلطانی مسلم شد
فگندی برقع از روی و زیعقوبان بشد دیده
گذشتی بر سر بازار و حسن یوسفان کم شد
دلم می خواستی پاره، عفاک الله چنان دیدی
[...]
به دل باشد گران چشمی که بی اشک دمادم شد
غبار خاطر باغ است هر ابری که بی نم شد
من عاجز نفس چون راست سازم زیر بار او؟
که از تکلیف بار عشق پشت آسمان خم شد
پریشانی شود شیرازه جمعیت خاطر
[...]
به حکم شاه دین بر کوفه رفتن چون مصمّم شد
بساط خرّمی برچیده و ماتم فراهم شد
حرام اندر جهان گردید عیش و عشرت و شادی
چو او ساز سفر بنمود آغاز محرّم شد
به وصف قدر و جاه او همین بس کز همه یاران
[...]
چو ظل خسروی از خاتم شه برتر از جم شد
خرد گفت از شهان به ظل سلطان بود و خاتم شد
جم وقت این ملکزاده است اکنون کز شهی خاتم
بساطی صرح و خنگش باد و تختش مسند جم شد
همی شکرانه را آن سان بود زین جشن گنج افشان
[...]
سپه را گاه زاری بر سپهسالار اعظم شد
که از سوگش دل شه خسته و پشت سپه خم شد
نه یک تن کم شد از ایران که مانا صد هزاران تن
که هر یک بر هزاران تن فزود اندر هنر گم شد
بنال ای چرخ بازاری و کن اشک از بصر جاری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.