ای مرا هم قبله هم مالک رقاب
ای به چرخ عقل و دانش آفتاب
ای که از دیوان منشی ازل
شد «وفایی» وفادارت خطاب
ای که گلزار بدیع نظم را
آبیاری کرده کلکت چون سحاب
ای که پیش رأی و روی روشنت
روز و شب در سجده ماه و آفتاب
ای همایون نامه ی عمان عیون
کز محیط خاطرت جُست انشعاب
چون به من آورد پیک نیک پی
خواند او را فصل فصل و باب باب
تاب خطّش شعله زد بر چشم من
آنچنان کز چشم مهر انگیز داب
ریخت جزر و مد لفظ و معنی اش
در کنارم در جهان درّ خوشاب
کرد فرّخ لفظش از فرخندگی
جان فارس تازه چون عهد شباب
ز استعاراتش چو گشتم با نصیب
در سخن سنجی شدم کامل نصاب
در فنون فصل و ابواب حکم
بود مانا دفتر فصل الخطاب
مشک ساییّ مدادش نافه دید
مشک نابش شد دوباره خون ناب
هرکه دید آن نافه و گفتار و خط
گفت «ماذا انّهُ شئٌ عُجاب»
این سخنگو کیست یارب کز دمش
مغز گیتی پر شد از بوی گلاب
این «وفایی» قبله گاه «فارس» است
کز فسون آتش بر انگیزد ز آب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟
روشنییْ چشم مرا خوش خوش ببرد
روشنیش، ای روشنائییْ چشم باب
تاب و نور از روی من میبرد ماه
[...]
آفتاب از روی تو بر دست تاب
خود ازین رویست فخر آفتاب
در سحاب از جود تو آمد اثر
زان بود خیرات عالم در سحاب
زور و تاب خسروان سهم تو بود
[...]
من عجب دارم همی از شاعران
تا چرا گویند راد است آفتاب
گرد صحرا سال و مه گردد همی
تا کجا در یابد او یک قطره آب
برخورد آن آب و آنگه میدهد
[...]
کافران را داده مهلت در عقاب
نا فرستاده به عهد او عذاب
هیچ میدانی چه میگوید رباب؟
ز اشک چشم و از جگرهای کباب
پوستیام دور مانده من ز گوشت
چون ننالم در فراق و در عذاب
چوب هم گوید بُدم من شاخ سبز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.