ای یوسف ایام ز عشق تو سنایی
مانندهٔ یعقوب شد از درد جدایی
تا چند به سوی دل عشاق چو خورشید
هر روز به رنگ دگر از پرده برآیی
گاهی رخ تو سجده برد مشتی دون را
گه باز کند زلف تو دعوی خدایی
با خوی تو در کوی تو از دیده روانیست
کس را بگذشتن ز سر حد گدایی
در وصل تو با خوی تو از روی خرد نیست
جان را ز خم زلف تو امید رهایی
بس بلعجب آسایی و وین بلعجبی بس
کاندر همه تن کس بنداند که کجایی
بس نادره کرداری وین نادرهای بس
کان همهای و همه جویان که کرایی
از ما چه شوی پنهان کاندر ره توحید
ما جمله توایم ای پسر خوب و تو مایی
آنجا که تویی من نتوانم که نباشم
وینجا که منم مانده تو دانم که نیایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به قلم سنایی، به عشق یوسف اشاره دارد و از درد جدایی او میگوید که به یعقوب شبیه است. شاعر از تغییرات روزانه در عشق و زیبایی معشوق سخن میگوید و توصیفاتی از حالتهای مختلف عشق و دیوانگی به تصویر میکشد. او به راز و رمز عشق اشاره میکند و به این نکته میرسد که در دنیای عشق، همگان به دنبال محبوب هستند و در واقع همه جویای معشوقاند. در نهایت، شاعر به یگانگی خود با محبوب اشاره میکند و بیان میکند که وجود معشوق در ارتباط با او بینهایت مهم است و در غیاب او، وجودش بیمعناست.
هوش مصنوعی: ای یوسف، روزها به عشق تو مانند یعقوب، از غم دوریات به شدت رنج میبرم.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی به سوی دل عاشقان بیایی و هر روز همچون خورشید با رنگی جدید ظاهر شوی؟
هوش مصنوعی: گاهی چهرهی تو باعث خضوع و بندگی افراد ناچیز میشود و گاهی هم موهای زیبای تو ادعای الوهیت میکند.
هوش مصنوعی: هیچکس با ویژگیهای تو در کوی تو دیده نمیشود، چون گذر کردن از مرز گدایی به دلدادگی و عشق تو غیرممکن است.
هوش مصنوعی: در نزدیکی تو، عقل و هوش کارایی ندارد؛ چرا که جانم از پیچ و تاب موهای تو امیدی به نجات ندارد.
هوش مصنوعی: عجبا که تو چقدر آرامی و این حیرت نیز در این است که هیچ کس نمیتواند به خوبی بداند تو کجایی.
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگیها و رفتارهای بسیار خاص اشاره دارد و بیان میکند که این خصوصیات بهاندازهای نادر و کمیاب هستند که حتی بهترینها و جستجوگران نیز در پی یافتن آنها هستند. در واقع، این فرد یا ویژگی بهقدری ویژه و استثنایی است که همه به دنبال آن میگردند.
هوش مصنوعی: ما در راه حقیقت و یکتاپرستی هیچ چیز جز تو نیستیم، ای پسر خوب. تو تمام وجود ما را تشکیل میدهی و ما همه تو هستیم.
هوش مصنوعی: وقتی تو آنجا هستی، برای من ممکن نیست که نباشم و وقتی که من اینجا هستم، میدانم که تو نخواهی آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی
آرام و طرب رامده از طبع جدایی
صد بار فتادست چنین هر ملکی را
آخر برسیدند به هر کام روایی
آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ
[...]
ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی
بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟
ور باطنت از نور یقین هست منور
بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟
آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس
[...]
ای ترک من امروز نگویی به کجایی
تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی
آنکس که نباید بر ما زودتر آید
تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی
آن روز که من شیفتهتر باشم برتو
[...]
تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی
رفت از دل من خسته همه کام روایی
هر روز مرا انده هجران چه نمایی
هر روز به من برغم عشقت چه فزایی
ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی
در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.