چنگ در فتراک عشق هیچ بت رویی مزن
تا به شکرانهٔ نخست اندر نبازی جان و تن
یا دل اندر زلف چون چوگان دلبندان مبند
یا چو مردان جان فدا کن گوی در میدان فگن
هر چه از معشوق آید همچو دینش کن درست
وآنچه از تو سر برآرد بت بود در هم شکن
گرم رو باش اندرین ره کاهلی از سر بنه
تا نمانی ناگهان انگشت حیرت در دهن
راه دشوارست همره خصم و منزل ناپدید
توشه رنجست و ملامت مرکب اندوه و محن
اندرین ره گر بمانی بیرفیق و راهبر
دست خدمت در رکاب سید ایام زن
خویشتن را در میان نه بیمنی در راه عشق
زان که بس تنگست ره اندر نگنجد ما و من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی اهمیت و جدیت در عشق و رابطه با معشوق صحبت میکند. شاعر به این نکته تأکید میکند که نباید به سادگی به عشق نزدیک شد و باید جان و تن را در این راه فدای عشق کرد. او به افرادی که در این مسیر تنبلی و کاهلی دارند هشدار میدهد که ممکن است در نهایت دچار حیرت و سردرگمی شوند. راه عشق پر از مشکلات و دشواریهاست و اگر فردی در این مسیر تنها بماند، باید خود را در خدمت معشوق قرار دهد. شاعر همچنین به اهمیت خودفراموشی در عشق اشاره میکند، زیرا راه عشق تنگ و سخت است و نمیتوان به راحتی "من" و "ما" را در آنجا نگه داشت.
هوش مصنوعی: هرگز عشق خود را با بیاحترامی به معشوق خدشهدار نکن، زیرا ممکن است بابت این بیمحلی، زندگی و وجودت را به خطر بیندازی.
هوش مصنوعی: ای دل، در زلف معشوق خود گرفتار مشو، یا مانند مردان فداکار، جان خود را در میدان عشق فدای او کن و گوی عشق را به جلو بینداز.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از محبوب به تو میرسد، باید مانند دین خود آن را درست و صحیح بپذیری. و هر چیزی که از تو نشأت میگیرد، اگر به نظر بتگونه و ناپسند است، باید آن را بشکنی و کنار بگذاری.
هوش مصنوعی: از تنبلی پرهیز کن و با انگیزه و شجاعت به سمت اهدافت حرکت کن، زیرا اگر باری بر دوش کاهی و ساکن بمانی، ناگهان متوجه میشوی که فرصتها از دست رفته و در شگفتی خواهی ماند.
هوش مصنوعی: راه پر فراز و نشیب است و دشمن نیز در کنار ماست، مسیر هدف ناپیداست و بار سفر، رنج و سرزنش است؛ وسیله سفر ما هم غم و درد و مشکلات است.
هوش مصنوعی: اگر در این راه بمانی و رفیق و راهنمایی نداشته باشی، دست به خدمت در کنار آقای زمان بزن.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق باید از خودخواهی و خودبینی فاصله گرفت، زیرا راه عشق به قدری باریک است که جایی برای منیت و خودپرستی باقی نمیگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن
سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان
ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن
خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن
همچو نخچیران دنیدی، سوی دانش دن کنون
نیک دان باید همیت اکنون شدن ای نیک دن
راه زد بر تو جهان و برد فر و زیب تو
[...]
سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من
سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن
سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه
در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن
نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام
[...]
ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن
جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن
هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند
گویی اندر روح تو مضمر همیگردد بدن
گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب
[...]
ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن
روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن
مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق
سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن
از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.