ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی
تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی
ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی
ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی
پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی
به هر جایی که جویمت این به علم ای عالم آن جایی
به هرچ انفاسها داند تو آن انفاس میدانی
به هر چه ارواحها داند به خوبی هم تو اعلایی
هر آن کاری که شد دشوار آسانی ز تو جوید
هر آن بندی که گردد سخت آنرا هم تو بگشایی
بدانی هر چه اسرارست اندر طبع هر بنده
ببینی هر چه پنهان تو درین اجسام پیدایی
همه ملکی زوال آید زوالی نیست ملکت را
هم خلقان بفرسایند و تو بیشک نفرسایی
که آمرزد خداوندا رهی را گر تو نامرزی
که بخشاید درین بیدادمان گر تو نبخشایی
چراغی گر شود تیره مر او را هم تو افروزی
شعاعی گر فرو میرد مر آن را هم تو افزایی
فروغ از تست انجم را برین ایوان مینوگون
شعاع از تست مر مه را برین گردون مینایی
بدایع را به گیتی در به حکمتها تو بر سازی
کواکب را به گردون بر به قدرتها تو آرایی
هیولا را تو دادستی به حکم عنصر و جوهر
مر اسطقسات را پستی گهی و گاه بالایی
بسان تخت جمشیدی تو گردون را کنی جلوه
بسان تاج نوشروان زمینها را بپیرایی
ز خار ار چاکری جوید همی گل تو برون آری
به بحر ار بندهای جوید همی در تو بپیمایی
تو آن حیی خداوندا که از الهامها دوری
تو آن فردی خداوندا که خود را هم تو میشایی
جهاندارا جهانداری که عالم مر ترا شاید
خداوندا خداوندی که خود را می تو بستایی
فرستی گر یکی مرغی بگیرد ملک پرویزی
وگر یک پشه را گویی بگیرد ملک دارایی
شکیبا را به حکم تست جبارا شکیبایی
توانا را به امر تست ستارا توانایی
همی ترسیم از عدلت امید ماست بر فضلت
از آن شادیم ما جمله که تو آخر مکافاتی
ز عدلت بود هر عدلی که آن میکرد نوشروان
ز گنجت بود هر گنجی که دادی حاتم طایی
صبوری هست از جمعی بدی آرند بسیاری
نهایت نیست از دشمن پدید آرند غوغایی
خلیلت را به آتش در فکندند آزمایش را
ندانستند از فضلت ز رعنایی و رسوایی
فراوان ناکسی کردند هر کس در جهان از خود
نهان گشتند سر تا سر حسودان و تو بر جابی
پیاپی تا کند ظالم فراوان ظلم بر هر کس
چو بی حد گشت ظلم او پس آن گه جانش بربایی
نبودند کافی الاکبر سپهداران گیتی زان
به خاک تیرهشان کردی ملیکالملک مولایی
پدید آرندهٔ خورشید و ماه و کوکب سیار
نهان دارندهٔ گوگرد سرخ و شخص عنقایی
قدیم حال گردانی رحیم و راحم و ارحم
بصیر و مفضل و منعم خدای دین و دنیایی
اگر طاعت کند بنده خدایا بینیازی تو
وگر عصیان کند بنده به عذری باز بخشایی
یکی اعدات پیل آورد زی کعبه فراوان را
یکی از کرکسان آورد بر گردنت پیمایی
تولا کردای نهمار بر افلاک و بر گردن
ز خود برخیز یک چندی اگر مرد تولایی
زمستان آری و حله بپوشانی جهان را در
بهار آری بیارایی چنان جنات حورایی
ز ابر تیره بارانی به هر جایی همی لولو
به باغ و راغ از آن لولو نمایی لاله حمرایی
ز خشکی دادهای یارب همیشه طبع من تری
چون من گریان مضطر را فراوان نعمت طایی
به فضلت کوهها گردد بسان عرش بلقیسی
ز حکمت باغها گردد چنان چون جان ببخشایی
ایا چشمی که پیوسته طلبکار جمالی تو
ایا دستی که روز و شب بروی رطلها مایی
اگر تیغی به فرق آید گمانی بر که جرجیسی
اگر ارت به سر آید گمانی بر زکریایی
برندت گر سوی زندانی گمانی بر که صدیقی
وگر رانندت از شهرت گمانی بر که تنهایی
وگر در راحتی افتی گمان بر کابن یامینی
وگر بهتان سرایندت چنان میدان مسیحایی
به دنیا در نگر ایدون که تا دل در نبندی هیچ
اگر مردی تو دامن را به دنیا در نیالایی
نثار درگه آثار همه شبهت به کامه زر
نثار درگه عالی پشیمانی به هر رایی
کسی کو دامن از عالم کشید ای دوست نتواند
کجا داند نمود از جیب هرگز ید بیضایی
تنت را اژدهایی کن برو بنشین تو چون مردان
وگرنه دوری از اقصای عالم درد سینایی
شبی نفروختی هرگز چراغی بهر یزدانت
همه روزت همی بینم که در مهر تجلایی
به نزد زمرهٔ آدم همی تازی پی روزی
کی آید ناقد مردان به طبایی و طیایی
ز خلقان گر همی ترسی ز نااهلان ببر صحبت
مترس از خار و خس هرگز اگر بر طمع حلوایی
نمانی زنده در دنیا اگر ماهی و خورشیدی
بخاید مرگ ناچارت اگر آهن همی خایی
اگر ترسیت از مرگت طلب کن آب حیوان را
تو از مرگی شوی ایمن اگر نزدیک ما آیی
خضروار ار همی گردی به دست آری نشان من
سکندروار صحرا را شب و روز ار بپیمایی
ایا راوی ببر شعر من و در شهرها میخوان
به پیش کهتر و مهتر سزد گر دیر بستایی
چنان کاین آسمان هرگز ز کشت خود نیاساید
تو نیز از خواندن توحید شاید گر نیاسایی
خداوندا جهاندارا سنایی را بیامرزی
بدین توحید کو کردست اندر شعر پیدایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف ویژگیهای الهی و قدرت خداوند پرداخته و بیان میکند که خداوند بینظیر و بیهمتاست و از خفا و پیشههاى انسانی فراتر میباشد. شاعر بر این باور است که خداوند علم مطلق دارد و میتواند هر چیز را در کائنات ببیند و بداند. همچنین، او به عدالت و رحمت الهی اشاره کرده و بر این نکته تأکید دارد که حتی در سختترین شرایط، خداوند میتواند آسانی بخشد و بندها را بگشاید. شاعر در انتها از خداوند میخواهد که او را ببخشد و رحمتش را شامل حال او کند. این شعر در واقع ستایشی از قدرت، دانش، و بخشندگی خداوند و بیانگر تکیه بنده بر او در برابر مشکلات و چالشهای زندگی است.
هوش مصنوعی: چقدر تو بزرگ و بینظیری که هیچ مشابهی نداری و ما از درک عظمتت دور هستیم.
هوش مصنوعی: از توهماتی که از عقل و خرد سرچشمه میگیرند دوری کن. همچنین از رای (نظر)هایی که ناشی از خواستههای نفسانی و هوای نفس هستند نیز پرهیز کن. در نتیجه، از دید آن نظرات و رایها دور باش.
هوش مصنوعی: دل به خاطر تو ناراحت و پشیمان است، زیرا که تو از رازها و ناگفتهها باخبر هستی. هر جا که تو را جستجو کنم، تو با علم و دانشت آنجا هستی.
هوش مصنوعی: هر چیزی که نفسها بدانند، تو هم آن را میدانی؛ و هر چیزی که ارواح بدانند، تو نیز به خوبی از آن آگاهی.
هوش مصنوعی: هر کاری که سخت و دشوار میشود، سراغ تو میآید تا آسان شود و هر مشکلی که پیچیده و گرهخورده باشد، تو هستی که آن را باز میکنی.
هوش مصنوعی: هرچه به عنوان اسرار در وجود هر انسان وجود دارد، تو میتوانی آن را در قالب این اجسام ببینی و درک کنی.
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا از بین رفتنی است، اما ملک و سلطنت جاودانه نیست. مردم میتوانند آن را از بین ببرند و تنها تو هستی که هرگز از بین نمیروی.
هوش مصنوعی: خدایا، اگر تو مرا نادیده بگیری و نبخشی، آیا میتوانی در این زمانه پر از ظلم و ستم، کسی را ببخشی؟
هوش مصنوعی: اگر چراغی خاموش شود، تو میتوانی آن را روشن کنی و اگر نوری کم شود، تو میتوانی آن را دوباره بیشتر کنی.
هوش مصنوعی: روشنی و درخشش تو همچون ستارگان در این ایوان زیبا است و نور تو همچون ماه در این آسمان زیادی درخشان است.
هوش مصنوعی: در این دنیا، تو با حکمت، چیزهای تازه و نو را خلق میکنی و ستارهها را در آسمان به قدرت و ارادهیت مرتب میکنی.
هوش مصنوعی: هیولا را به حکم اجزا و ویژگیهایش شکل دادهای، و در این میان، برخی چیزها پایینتر و برخی دیگر بالاتر از آن قرار دارند.
هوش مصنوعی: تو باید به آسمان زیبایی ببخشی همانطور که تخت جمشید به زمین زیبایی داده است و همچون تاج نوشروان، زمینها را زینت ببخشی.
هوش مصنوعی: اگر از خار و تلخیها خدمتگزاری طلب کنی، تو میتوانی از دل آنها گل زیبایی بیرون بیاوری. و اگر کارگری در دریاست، تو همچنین میتوانی به عمق وجودش نفوذ کنی.
هوش مصنوعی: ای خداوند، تو آن شخصیت زنده و با نشاطی هستی که از الهامهای دیگران دوری میکنی و از خود، برترین خود را نشان میدهی.
هوش مصنوعی: ای فرمانروای جهان، تو که شایسته پرستش هستی. ای خداوندی که میتوانی خودت را بستا و ستایش کنی.
هوش مصنوعی: اگر پرندهای را به کسی بدهی، به او سلطنت و قدرت میدهی، و اگر بگویی که یک پشه را بگیرد، به او ثروت و داراییاش را میدهی.
هوش مصنوعی: تحمل و صبر تو نتیجه ارادهٔ قوی و فرمانی است که در تو نهفته است؛ تو به خاطر این توانایی و استعدادت به ستارهای درخشان تبدیل شدهای.
هوش مصنوعی: ما به امید عدل تو زندگی میکنیم و از فضلت خوشحالیم؛ چون در پایان، انتظار جزای خوبی از تو داریم.
هوش مصنوعی: هر عدلی که انجام میگرفتی، ناشی از انصاف تو بوده و هر ثروتی که بخشیدهای، از خزانهات سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: صبوری و بردباری باعث میشود که از جمعی که به ما بدی میکنند، آثار منفی زیادی به وجود نیاید. در نهایت، آنچه از دشمنان برمیخیزد، فقط سروصدا و هیاهو است و نمیتواند تأثیر عمیق یا دائمی بگذارد.
هوش مصنوعی: دوستانت او را در آتش انداختند، ولی هیچکدام از بزرگواری و زیباییاش درک نکردند و نفهمیدند که چقدر او با فضیلت است و چقدر برتری دارد.
هوش مصنوعی: بسیاری از انسانها به خاطر نقصها و ضعفهایشان خود را پنهان کردهاند و در دنیای اطراف، حسادت در میان آنها به وفور دیده میشود، اما تو در جای خود باقی ماندهای.
هوش مصنوعی: ظالم مدام به ظلم و ستم خود ادامه میدهد و بر هر کس که بخواهد، ظلم میکند. وقتی که ظلم او به حد زیادی رسید، در نهایت جانش را خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: در عالم، فرماندهان بزرگ و قدرتمند از نظر تعداد کافی نبودند، به همین دلیل تو، پادشاه بزرگ، سرزمینی را که به خاک سیاه رفته بود، دوباره زنده کردی.
هوش مصنوعی: خالق خورشید و ماه و ستارههای درخشان، در دل خود گوگرد سرخ و شخصیت منحصر به فردی را پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: خدایی که در گذشته همیشه مهربان و بخشنده بوده است، بینا و پرفیض است و نیکیهایش دنیای ما را پر میکند.
هوش مصنوعی: اگر بندهٔ تو از فرمان تو پیروی کند، به این معناست که او به بینیازی تو پی برده است. و اگر او نافرمانی کند، تو با توجه به عذر او، او را میبخشی.
هوش مصنوعی: یک نفر در پیلهای بزرگ، از کعبه چیزهای زیادی آورد، اما یکی از کرکسها هم در گردن توست که علامت پیوندی است.
هوش مصنوعی: اگر تو انسان بزرگی هستی و میخواهی به اوج برسیدی، باید از خودخواهی و غرور گام برداری و درنگی هرچند کوتاه داشته باشی. به آسمانها نگاه کن و احساس عظمت کن، چرا که تو از نیرویی برتر برخاستهای.
هوش مصنوعی: در زمستان، دنیا را با پوششی سرد و یکنواخت میپوشانی، اما در بهار، با زیباییهایی زنده و رنگارنگ آن را زینت میدهی، همچون باغهای بهشتی.
هوش مصنوعی: از ابر سیاه بارانی به هر جایی میبارد و این باران مانند مرواریدی است که در باغ و باغچهها نمایان میشود و لالههای قرمز را زیباتر میکند.
هوش مصنوعی: ای کاش خدایا همیشه طبع من نرم و تر باشد، مثل کسی که در ناراحتی و اضطراب به سر میبرد و از نعمتهای فراوان برخوردار است.
هوش مصنوعی: به برکت و فضیلت تو، کوهها همانند عرش بلقیس خواهند شد و به سبب حکمت تو، باغها چنان خواهند شد که جان میبخشند.
هوش مصنوعی: آیا چشمی هست که همواره در جستجوی زیبایی تو باشد؟ آیا دستی وجود دارد که روز و شب در تلاش برای رسیدن به تو باشد؟
هوش مصنوعی: اگر بر سر کسی ضربه یا آسیبی وارد شود، مردم به اشتباه فکر میکنند که او از خاندان جرجیس (پیامبر) است. و اگر او به چهره و وضعیتی برود که شبیه زکریا (پیامبر) شود، باز هم همین تصور به ذهنها میرسد.
هوش مصنوعی: اگر تو را به زندان ببرند، بر این باور نباش که تو راستگو هستی و اگر از مردم دورت کنند، فکر نکن که تنها ماندهای.
هوش مصنوعی: اگر در آرامش و راحتی قرار بگیری، گمان نکن که همیشه این طور خواهد بود؛ و اگر به تو نسبتهای نادرست بدهند، دانسته بگذار که مثل مسیحایی هستی که میتواند بر سختیها فائق آید.
هوش مصنوعی: به دنیا نگاه کن و ببین که تا زمانی که دلت را به آن گره نزنی، هیچ اشکالی ندارد. اگر مردی، نباید دامن خود را به دنیا بچسبانی.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به نوعی از فداکاری و تقدیم کردن خود به عمق و بلندی مقامهای بزرگ اشاره دارد. او میگوید که با تمام وجود، نشانهها و آثار خود را به درگاه کسی که برتری و شأنی بالا دارد، تقدیم میکند. این عمل باعث میشود که همگان از اشتباهات و پشیمانیهای ناشی از قضاوتهای نادرست در زندگی، درس بگیرند. در واقع، شاعر به ارزش سوگواری و شناخت مقامهای والای انسانی میپردازد و به اهمیت درک عمیقتر از زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: کسی که از دنیا و مسائل آن دست بکشد، ای دوست، هرگز نمیتواند بفهمد که چه چیزهایی از او دور شده و چه برکاتی از او خارج شده است.
هوش مصنوعی: بدن خود را قوی و نیرومند کن و به مانند مردان رفتار کن. وگرنه، دوری از سختیهای زندگی تو را به زحمت خواهد انداخت.
هوش مصنوعی: هرگز در شب چراغی برای یزدان نفروختی، اما هر روز را میبینم که در پرتو عشق و محبت روشن است.
هوش مصنوعی: در بین افراد انسانی، کی به دنبال روزی میگردد، زمانی که نقد و بررسی افراد شجاع و نیکسرشت آغاز شود؟
هوش مصنوعی: اگر از مردم میترسی و نمیخواهی با نالایقان در ارتباط باشی، از خار و علف نیز نترس. هرگز به خاطر طمع شیرینیها، از مواجهه بپرهیز.
هوش مصنوعی: در زندگی، اگر خواهان روشنایی و زیبایی همچون ماه و خورشید هستی، نباید از مرگ بترسی، حتی اگر آهن هم بخوری، باز هم ناچار به مرگ خواهی رسید.
هوش مصنوعی: اگر از مرگ خود میترسی، باید دنبال آب حیات بگردی؛ زیرا با آمدن به نزد ما، میتوانی از مرگ در امان بمانی.
هوش مصنوعی: اگر به سبک خضر(ع) به جستجو بپردازی، نشان من را به دست خواهی آورد. مانند اسکندر که در شب و روز به سفر و ماجراجویی میپرداخت، اگر جستجوی خود را ادامه دهی، به آنچه میخواهی خواهی رسید.
هوش مصنوعی: ای راوی، شعر من را ببر و در شهرها بخوان. سزاوار است اگر زمانی دیرتر این کار را انجام دهی، که همگان آن را بشنوند، از کوچک و بزرگ.
هوش مصنوعی: این آسمان هرگز از زمین و کشت خود بینیاز نمیشود، تو هم باید از خواندن و شناخت توحید غافل نشوی؛ شاید اگر غافل شوی، از هدایت و رشد باز بمانی.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ، ای فرمانروای جهان، سنایی را بیامرز که در اشعارش این یگانگی تو را به روشنی بیان کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی
به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی
قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی
چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی
نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی
[...]
شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر دریائی
فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی
نشیب و توده و بالا همه خاموش و بیجنبش
چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی
زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده
[...]
خرد را دوش میگفتم که ای اکسیر دانایی
همت بیمغز هشیاری همت بیدیده بینایی
چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد
که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی
کسی کاندر جهان بیهیچ استکمال از غیری
[...]
زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی
زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی
امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم
خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی
اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی
[...]
خداوندا ترا گفتم که این شش طاق پیروزه
که خوانندش سپهر نیلی و گردون مینایی
نیرزد آنکه تو با او لب زیرین کنی بالا
که او را نیست کاری در جهان جز زیر و بالایی
بدو دندان نمایی باز بهتر زان بود صدره
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.