گنجور

 
سنایی

هستی به حقیقت ای سنایی

در دیدهٔ عقل روشنایی

مقبول همه صدور گشتی

این کار تو نیست جز خدایی

آیم بر تو به طبع زیراک

دانم که به نزد من نیایی

لیکن چکنم چگونه آیم

چون نیست خبر که تو کجایی

معذورم اگر که می‌فرستم

نزدیک تو شعر ای سنایی

هر کس که برد به بصره خرما

بر جهل خود او دهد گوایی

چون آمده‌ای مرو ازیراک

ما را چو دو دیده می ببایی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

ای غره شده به پادشائی

بهتر بنگر که خود کجائی

آن کس که به بند بسته باشد

هرگز که دهدش پادشائی؟

تو سوی خرد ز بندگانی

[...]

سنایی

ای جان و جهان من کجایی

آخر بر من چرا نیایی

ای قبلهٔ حسن و گنج خوبی

تا کی بود از تو بیوفایی

خورشید نهان شود ز گردون

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

با خاک در تو آشنایی

خوشتر ز هزار پادشایی

دیده رخ راز مه ببیند

بر عارض تو ز روشنایی

از نکتهٔ طوطی لب تو

[...]

سید حسن غزنوی

ای مونس جان من کجائی

از دیده من چرا جدائی

چون دل دهدت که هر زمانی

صد باره به نزد من نیائی

در دل شغب و دغا چه داری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه