بس که شنیدی صفت روم و چین
خیز و بیا ملک سنایی ببین
تا همه دل بینی بی حرص و بخل
تا همه جان بینی بی کبر و کین
زر نه و کان ملکی زیر دست
جو نه و اسب فلکی زیر زین
پای نه و چرخ به زیر قدم
دست نه و ملک به زیر نگین
رخت کیانی نه و او روحوار
تخت برآورده به چرخ برین
رسته ز ترتیب زمین و زمان
جسته ز ترکیب شهور و سنین
سلوت او خلوتی اندر نهان
دعوت او دولتی اندر کمین
بوده چو یوسف به چَه و رفته باز
تا فلک از جذبهٔ حبلالمتین
زیر قدم کرده از اقلیم شک
تا به نهانخانهٔ عینالیقین
کرده قناعت همه گنج سپهر
در صدف گوهر روحش دفین
کرده براعت همه ترکیب عقل
در کنف نکتهٔ نظمش مبین
با نفسش سحر نمایان هند
در هوسش چهره گشایان چین
اول و آخر همه سر چون عنب
ظاهر و باطن همه دل همچو تین
روح امین داده به دستش چنانک
داده به مریم زره آستین
نظم همه رقیه دیو خسیس
نکتهٔ او زادهٔ روحالامین
کشوری اندر طلب و در طرب
از نکت رایش و او زان حزین
با دل او خاک مثال ینال
با کف او سنگ نگین تکین
حکمت و خرسندی و دینش بشست
تا چه کند ملک مکان مکین
دشت عرب را پسر ذوالیزن
خاک عجم را پسر آبتین
عافیتی دارد و خرسندیی
اینت حقیقت ملک راستین
گاه ولی گوید هست او چنان
گاه عدو گوید بود این چنین
او ز همه فارغ و آزاد و خوش
چون گل و چون سوسن و چون یاسمین
خشم نبودهست بر اعداش هیچ
چشم ندیدهست بر ابروش چین
خشم ز دشمن بود و حلم ازو
کو ز اثیر آمده او از زمین
خشمش در دین چو ز بهر جگر
سِرکه بود تعبیه در انگبین
کی کله از سر بنهد تا بود
ابلیس از آتش و آدم ز طین
مشتی از این یاوه درایان دهر
جان کدرشان ز انا در انین
یک رمه زین دیو نژادان شهر
با همهشان کبر و حسد هم قرین
گه چو سرین سست مر او را سُرون
گه چو سُرون سخت مر او را سرین
بر همه پوشیده که هم زین دو حال
مهترشان زین دو صفت شد لعین
پیش کمال همه را همچو دیو
کور شده دیدهٔ ما بین بین
سوی خیال همه یکسان شده
گربهٔ چوبین و هزبر عرین
وز شره لقمه شده جمله را
مزرعهٔ دیو تکاوش انین
لاف که هستیم سنایی همه
در غزل و مرثیه سحر آفرین
آری هستند سنایی ولیک
از سرشان جهل جدا کرده سین
گرچه سوی صورتیان گاه شکل
زیر تک خامه چو دینست دین
لیک در آنست که داند خرد
چشمهٔ حیوان ز نم پارگین
بس وحش آمد سوی دانا رحم
گرچه جنان آمد نزد جنین
کانچه گزیدهست به نزد عوام
نیست سوی خاص بر آنسان گزین
کانچه دو صد باشد سوی شمال
بیست شمارند به سوی یمین
گرچه به لاف و به تکلف چنو
نظم سرایند گه آن و گه این
این همه حقا که سوی زیرکان
گربه نگارند نه شیر آفرین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف و ستایش ملک سنایی میپردازد و در آن به صفات نیکو و ویژگیهای منحصر به فرد او اشاره شده است. شاعر از زیبایی روح و جان او سخن میگوید و او را آزاد از حبس کبر و حسد توصیف میکند. همچنین به حکمت و خرسندی سنایی و تاثیر او بر مردم، حتی در مواجهه با دشمنانش، اشاره شده است. او با قدرت و حزمش در مقابل دیوان و مشکلات زندگی ایستادگی میکند و در نهایت، به فضیلتها و دانایی او در میان دیگران میپردازد، و تاکید میکند که شناخت واقعی از روح و وجود او فراتر از ظواهر است.
هوش مصنوعی: اگر مدتهاست که از زیباییهای روم و چین شنیدهای، بیا و از نزدیک زیباییهای سرزمین سنایی را ببین.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دلهای مردم را بدون حرص و طمع ببینی و تا زمانی که جانها را بدون خودخواهی و دشمنی مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: زرو جواهر در دستان تو نیست، اما تو برتری و قدرتی همچون یک شاه تحت سلطه، و اسب آسمانی را زیر زین خود داری.
هوش مصنوعی: پاهایت را بر زمین بگذار و با دستت چرخ را بچرخان، و با انگشتت بر ملک و سرزمین تسلط پیدا کن.
هوش مصنوعی: پوشش سلطنتی و ملوکانهاش، مانند روحی است که بر تختی در آسمان قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: از نظم و ترتیب دنیای مادی و زمانی فراتر رفته است و از ترکیب ماهها و سالها جدا شده است.
هوش مصنوعی: حضور او در دلها آرامشی پنهان است و دعوت او به حقیقت، قدرتی نهفته در سایهها به شمار میرود.
هوش مصنوعی: مانند یوسف که در چاه افتاد و سپس به آسمانها رسید، از آن جذبه و کشش بزرگ به سمت پیوند قوی و استوار، بازگشته است.
هوش مصنوعی: زیر پای او، از مناطق تردید به دنیای یقین و حقیقت رسیدهام.
هوش مصنوعی: او با قناعت، تمام ثروت آسمان را در صدف روحش پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: تمام مهارتهای خود را در چیدمان عقل و درک نظم نهفته در آن به کار گرفته است.
هوش مصنوعی: او با نفس خود جادو میکند و زیباییهای هند را به نمایش میگذارد، در حالی که در آرزویش چهرهای زیبا و دلفریب از چین را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: در ابتدا و انتهای هر چیز، سر و ظاهر آن مانند انگور است، اما باطن و دل آن مانند خاک رس است.
هوش مصنوعی: روح پاک و امانتداری به او سپرده شده است، مثل اینکه به مریم، زره آستین داده شده باشد.
هوش مصنوعی: نظم و ترتیب همه چیز به خاطر وجود یک دیو خسیس است که نکته و راز او از روحالامین سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: در یک کشور، مردم به دنبال شادی و لذت هستند و این در حالی است که کسی از غم و ناراحتی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: دل او مانند خاک است که در برابر محبت و احساساتش ناله میزند، اما با دست او مانند سنگی قیمتی و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: خرد و خوشحالی و دینش را به کنار گذاشت تا ببیند چه کار میتواند با سرزمین مقدس کند.
هوش مصنوعی: پسر ذوالیزن، دشت عرب را به دست میآورد و پسر آبتین، خاک عجم را به خود اختصاص میدهد.
هوش مصنوعی: وجود آرامش و رضایت، حقیقتی است که نشاندهندهی کشور و سرزمین واقعی است.
هوش مصنوعی: گاهی کسی میگوید که او چنین است، و گاهی دشمن میگوید که او اینطور است.
هوش مصنوعی: او از همه چیز بینیاز و آزاد است و همچون گل، سوسن و یاسمین شاد و زیباست.
هوش مصنوعی: خشم و کینهای نسبت به دشمنان وجود ندارد و هیچکس تا به حال ندیده که ابروهای او خطی داشته باشد.
هوش مصنوعی: خشم از سوی دشمن نشأت میگیرد، اما صبر و بردباری از او بهوجود آمده که از آسمان به زمین آمده است.
هوش مصنوعی: خشم او در دین مانند سرکهای است که برای چشیدن مزهی شیرینی در عسل ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: کی میتواند سر خود را بر زمین بگذارد، در حالی که ابلیس از آتش ساخته شده و آدم از خاک؟
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به افرادی دارد که به بحثها و گفتارهای بیاساس مشغول هستند و در واقع درونشان از حقیقت فاصله گرفته است. زندگی آنها پر است از سخنان بیپایه و اساس که در نهایت به معنای واقعی نمیرسند.
هوش مصنوعی: گروهی از افرادی که از دیوها زاده شدهاند در این شهر وجود دارند که همراه با خودشان arrogance (فخر فروشی) و حسادت را نیز به همراه دارند.
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است که او مانند یک چیز نرم و سست باشد، و در مواقعی دیگر، مانند چیزی سخت و محکم به نظر برسد.
هوش مصنوعی: همه میدانند که این دو ویژگی باعث شده است که اینگونه از آنها بیمهری و ناپسندی بروز کند.
هوش مصنوعی: در برابر کمالات و خوبیها، همه مانند دیوانهای هستند که بینایی ندارد و نمیتواند آنها را ببیند.
هوش مصنوعی: در دنیای خیال، همه چیز به یکسانی تبدیل شده و حتی گربه چوبی و شیر وحشی هم در این زمینه برابر شدهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر طمع و ولع انسانها، همه به زمینی تبدیل شدهاند که دیو آن را زیر و رو میکند و باعث زحمت و رنج میشود.
هوش مصنوعی: ما در ادبیات و شعر، به ویژه در غزل و مراثی، توانمند و سرشار از استعداد هستیم و این توانایی ما بسیار جالب و شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: بله، سنایی وجود دارند، اما از آنجا که ignorance (جهل) بر سرشان سایه افکنده، نمیتوانند حقیقت را درک کنند.
هوش مصنوعی: هرچند گاهی به سادگی و زیبایی صحبت میکنم، اما این سخن به حقیقت مانند دینی ارزشمند است.
هوش مصنوعی: اما در آن است که خرد بداند که چشمهٔ زندگی حیوان از آب زلال و پاک سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: بسیاری از وحشها به سمت دانا میآیند؛ هرچند که بهشت نیز به نزد جنین میآید.
هوش مصنوعی: چیزهایی که انتخاب شدهاند، در نظر مردم عادی نیستند؛ بلکه افراد خاص بر اساس معیارهای ویژهای آنها را انتخاب میکنند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دوصد برسد، وقتی به سمت شمال میرود، به بیست محاسبه میشود و اگر به سمت راست (یمن) برود، باز هم دو عدد متفاوت به شمار میآید.
هوش مصنوعی: هر چند برخی با ادعا و تظاهر شعرهایی میسرایند که گاهی به این سمت میرود و گاهی به آن سمت،
هوش مصنوعی: این همه حقیقت است که فقط به زیرکان میرسد و گربه را توصیف میکند، نه اینکه فقط به ستایش شیر پرداخته شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چند کنی جای چنین به گزین؟
چون نروی سوی سرائی جز این؟
چند نشینی تو؟ که رفتند پاک
همره و یارانت، هلا برنشین
چند کنی صحبت دنیا طلب؟
[...]
منت او راست هزار آستین
بر کمر کوه و کلاه زمین
حیف بود سفتن لعلی چنین
جز بستایشگری رکن دین
آمدهای بیگه خامش مشین
یک قدح مردفکن برگزین
آب روان داد ز چشمه حیات
تا بدمد سبزه ز آب و ز طین
آن می گلگون سوی گلشن کشان
[...]
روی ترش کرده به یاران مبین
سرکه فروشی مکن، ای انگبین
چاه مزن زیر لب چون سمن
رخنه مکن در شکم یاسمین
روی زمین را تویی آب حیات
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.