گنجور

 
حیدر شیرازی

شمارهٔ ۱ - ترکیب بند - فی مدح ملک نصرة الدین یحیی سلطان شیراز خلد الله ملکه: چون شاه شرق ز رخسار برکشید نقاب - به تیغ، عرصه ی عالم گرفت از سر تاب

شمارهٔ ۲ - فی مدحه خلد الله سلطانه: خسرو خاور چو پنهان شد ز شاه زنگبار - پادشاه شام شد بر توسن گردون سوار

شمارهٔ ۳ - فی البدیهه و مدح خلد الله سلطانه: علی الصباح که سلطان طارم ازرق - فراز گنبد فیروزه گون بزد سنجق

شمارهٔ ۴ - و له ایضا: سرو آزاد که در باغ نشانند او را - بنده ی قامت رعنای تو خوانند او را

شمارهٔ ۵ - و له ایضا: ملک ملک ملاحت، شه خوبان خطا!‏ - ریختی خون دل سوخته، بی جرم و خطا

شمارهٔ ۶ - مرثیهٔ سلطان ابوسعید: باز ازین واقعه ما را دل و جان می‌سوزد - نه دل ما، که دل خلق جهان می‌سوزد

شمارهٔ ۷ - و له ایضا: مطرب بزن نوایی، ساقی بده شرابی - از تشنگی بمُردم بر آتشم زن آبی

شمارهٔ ۸ - و له ایضا: مرا در موردستان گلستانی است - که گل چون روی او در گلستان نیست

شمارهٔ ۹ - و له ایضا: نباشد در جهان همچون تو یاری - بتی، سنگین دلی، سیمین عذاری

شمارهٔ ۱۰ - و له ایضا: حسبة لله عزیزان یار من باز آورید - دل ز دستم می رود، دلدار من باز آورید

شمارهٔ ۱۱ - و له ایضا: دوش، آغوش و بر و بوس و کناری داشتم - تا به هنگام سحر در بر نگاری داشتم

شمارهٔ ۱۲ - و له ایضا - مثنوی: چو خورشید رخشنده رخ برفروخت - دل آسمان را به آتش بسوخت

شمارهٔ ۱۳ - فی مدح سلطان حسین شیرازی: روز نوروز و هوای چمن و فصل بهار - خوش بود جام می و بوی گل و روی نگار

شمارهٔ ۱۴ - غزل: ای سمن عارض مه پیکر شیرین گفتار - وی زده دایره بر گرد گل از مشک تتار

شمارهٔ ۱۵ - و له ایضا: پرتو روی تو از روی صفا می‌بینم - مردم چشم تو در عین حیا می‌بینم

شمارهٔ ۱۶ - و له ایضا: ترک سرمست تو خون دل ما می ریزد - بی گنه خون دل خسته چرا می ریزد

شمارهٔ ۱۷ - و له ایضا: آب کز دیده روان شد ببرد بنیادم - آتش عشق تو چون خاک دهد بر بادم

شمارهٔ ۱۸ - و له ایضا: تا دل خسته به دست سر زلفت دادم - کمر بندگی ات بسته ام و آزادم

شمارهٔ ۱۹ - و له ایضا: روز نوروز و می و مطرب و معشوق و بهار - مستی و عشرت و آغوش و بر و بوس و کنار

شمارهٔ ۲۰ - و له ایضا: در چنان صورت مطبوع عجب می مانم - بیم آن است که بوسی ز لبش بستانم

شمارهٔ ۲۱ - و له ایضا: خاک شیراز مگر کعبه عالم شد باز - که برین خاک نهادند همه روی نیاز

شمارهٔ ۲۲ - فی البدیهه: بت شکر سخن پسته دهان می گذرد - مه خورشید رخ موی میان می گذرد

شمارهٔ ۲۳ - و له ایضا: جانم از آتش آن لعل شکربار بسوخت - دل چو پروانه بر شمع رخ یار بسوخت

شمارهٔ ۲۴ - و له ایضا: تا به شیراز نگارم ز سفر باز آمد - راحت روح من خسته جگر باز آمد

شمارهٔ ۲۵ - و له ایضا: المنة لله که در میکده باز است - زآن رو که مرا بر در او روی نیاز است

شمارهٔ ۲۶ - و له ایضا: امروز که در کوی خرابات الستم - از حسرت یاقوت لبت باده پرستم

شمارهٔ ۲۷ - و له ایضا: عمری است که در عشق تو بی صبر و قرارم - آشفتگیی از شکن زلف تو دارم

شمارهٔ ۲۸ - و له ایضا: تا کی من دیوانه گرفتار تو باشم - در بند سر زلف سیه کار تو باشم

شمارهٔ ۲۹ - و له ایضا: جانا! دل من چون دهن تنگ تو تنگ است - پشتم ز خیال سر زلف تو چو چنگ است

شمارهٔ ۳۰ - فی البدیهه: آمد به در مسجد آدینه نگاری - یاقوت لبی، سنگدلی، سیم عذاری

شمارهٔ ۳۱ - و له ایضا: من عاشق آن سنگدل تنگ دهانم - دل بسته آن پسته ی شیرین فلانم

شمارهٔ ۳۲ - و له ایضا: با زلف چو شامش نفس باد صبا چیست - با چین گره بر گرهش مشک خطا چیست

شمارهٔ ۳۳ - جواب: ای آنکه ندانی که وفاداری با ما چیست - از مهر من آموز که آیین وفا چیست

شمارهٔ ۳۴ - و له ایضا: تا دست دلم دامن دلدار گرفته‌ست - جان در نظر یار وفادار گرفته‌ست

شمارهٔ ۳۵ - در فراق: درمان دل خسته ندانم ز که جویم - یا حال پریشانی خاطر به که گویم

شمارهٔ ۳۶ - و له ایضا: ای دل! به جهان معتکف کوی فلان باش - در بندگی حضرت او بسته میان باش

شمارهٔ ۳۷ - و له ایضا: بر چهره ی او هر که زمانی نگران شد - مانند من از مهر رخش بی دل و جان شد

شمارهٔ ۳۸ - بهاریات: ساقی! بده آن باده که هنگام بهارست - صحن چمن از سنبل و گل چون رخ یارست

شمارهٔ ۳۹ - و له ایضا: به طره طیره ی مشکی، به چهره غیرت ماه - که ای، چه ای، چه کسی؟ لا اله الا الله

شمارهٔ ۴۰ - و له ایضا: بتم چو ساغر یاقوت ناب می گیرد - گل از حرارت می در گلاب می گیرد

شمارهٔ ۴۱ - وصف دل: بت سمن بر سیمین عذار سنگین دل - چگونه صبر کند در غم تو چندین دل

شمارهٔ ۴۲ - و له ایضا: طریق شب روی- ای دل!- ز دست نگذاری - اگر شبی سر زلف بتی به دست آری

شمارهٔ ۴۳ - و له ایضا: نگار عهد شکن بی وفای دوران است - بیا و دور رخش را ببین که دور آن است

شمارهٔ ۴۴ - و له ایضا: بیا که درد مرا از لب تو درمان است - ببین که چون سر زلفت دلم پریشان است

شمارهٔ ۴۵ - و له ایضا: بیا که مردمک دیده غرقه در آب است - ببین که اشک روانم به رنگ عناب است

شمارهٔ ۴۶ - و له ایضا: وجود خاکی من گرچه می دهی بر باد - هزار جان عزیزم فدای جان تو باد

شمارهٔ ۴۷ - و له ایضا: ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است - ببین که در طلبت حال مردمان چون است

شمارهٔ ۴۸ - و له ایضا: به ناز اگر ز در آن سرو ناز باز آید - به صید کردن مرغ دلم چو باز آید

شمارهٔ ۴۹ - و له ایضا: به حسرت از قفس سینه مرغ جان برود - چو از برابرم آن یار دلستان برود

شمارهٔ ۵۰ - بهاریات: بهار و باده و روی نگار خوش باشد - نوای بلبل و بانگ هزار خوش باشد

شمارهٔ ۵۱ - فی البدیهه: عروس گل چو به طرف چمن درآمد باز - ز عشق بلبل شوریده برکشید آواز

شمارهٔ ۵۲ - و له ایضا: خیال دوست که در خواب می کند بازی - درون دیده ی پر آب می کند بازی

شمارهٔ ۵۳ - سوگندنامه: به آفتاب جمالت، به نور صبح جلال - به آستین خیالت، به آستان وصال

شمارهٔ ۵۴ - و له ایضا: چنان که قطره ی شبنم ز ارغوان بچکد - عرق ز عارض آن ماه مهربان بچکد

شمارهٔ ۵۵ - و له ایضا: به حرف من چو نهاد این زمان نگار انگشت - به اشک دیده ی خونین کنم نگار انگشت

شمارهٔ ۵۶ - مدح شیراز: دلم ز خطه ی شیراز و قوم او شادست - که به ز خطه ی مصر و دمشق و بغدادست

شمارهٔ ۵۷ - و له ایضا: روزی است عید کز همه ایام خوشترست - وز روز عید، روی دلارام خوشترست

شمارهٔ ۵۸ - و له ایضا: خواهم که حاجت من بیدل روا کنی - خواهم که با وصال خودم آشنا کنی

شمارهٔ ۵۹ - مجارات: ای روز روشنت ز شب تیره در حجاب - وی زیر سایه بان سر زلفت آفتاب

شمارهٔ ۶۰ - فی البدیهه: نوروز و عید ماست که روی تو دیده‌ایم - وز شام غم به صبح سعادت رسیده‌ایم

شمارهٔ ۶۱ - و له ایضا: از هر چه هست و بود، می خوشگوار به - وز می، به پیش من، لب شیرین یار به

شمارهٔ ۶۲ - و له ایضا: ساقی! بیار باده و مطرب بساز ساز - تا برگ عیش را بود از نغمه تو ساز

شمارهٔ ۶۳ - و له ایضا: نیست در عالم کسی همتای تو - من بنازم پیش سر تا پای تو

شمارهٔ ۶۴ - خواجوی کرمانی غیبت شیخ سعدی کرد این مدح گفته شد: حیات جاودان شد جان سعدی - ز عشق آمد پدید ایمان سعدی

شمارهٔ ۶۵ - این شعر در حضور شیخ ابواسحاق بن محمود شاه گفته شد: خواجوی دزد کابلی از شهر کرمان می رسد - موری است او در شاعری، نزد سلیمان می رسد

شمارهٔ ۶۶ - جواب شیخ سعدی: ماه ملایک منظری، سنگین دلی سیمین بری - رشک بتان آزری، جان و دل از من می بری

شمارهٔ ۶۷ - و له ایضا: از پردهٔ صبح دوم خورشید تابان می‌رسد - یا در بر صاحبدلان آن راحت جان می‌رسد

شمارهٔ ۶۸ - جواب شیخ: ای ساقی سیمین‌دهن! در ده شراب ناب را - خاکم به باد غم مده، بر آتشم زن آب را

شمارهٔ ۶۹ - و له ایضا: تا کی من سرگردان در عشق تو درمانم - ای عشق تو در جانم، وی درد تو درمانم!‏

شمارهٔ ۷۰ - و له ایضا: ساقی بیا و جام طرب پرشراب کن - بیدار باش و دیده ی غفلت به خواب کن

شمارهٔ ۷۱ - و له ایضا: ای گل! هزار بلبل بیدل اسیر تست - تنگ شکر خجل ز لب دلپذیر تست

شمارهٔ ۷۲ - و له ایضا: روز نوروز و هوای چمن و فصل بهار - خوش بود جام می و بوی گل و روی نگار

شمارهٔ ۷۳ - و له ایضا: من نکنم توبه ز معشوق و می - توبه ز معشوقه و می تا به کی؟

شمارهٔ ۷۴ - و له: اگر آن یار یار من باشد - مونس روزگار من باشد

شمارهٔ ۷۵ - و له: آن بت که چشم مستش دل‌ها همی‌رباید - خواهم لبش ببوسم، خوش باشد ار برآید

شمارهٔ ۷۶ - و له ایضا: من آن معشوق می خواهم که یار مهربان است او - چه جای جان شیرینم که شیرین تر ز جان است او

شمارهٔ ۷۷ - و له ایضا: الا ای سرو نسرین بر! که سنبل بر سمن داری - خطا در طره ی پرچین، حبش گرد ختن داری