بُتِ سَمَنبَرِ سیمینعَذارِ سنگیندل
چگونه صبر کند در غمِ تو چندین دل
ز عشقِ حُقِهٔ لَعلِ تو میدهد جان، جان
به کُفرِ طرهٔ زلف تو میدهد دین، دل
دلِ تو بر منِ بیدین و دل نمیبخشد
بگو که تا چه کنم در زمانه با این دل؟
به خونِ خویش چو فرهاد میکند بازی
ز عشقِ آن لبِ شکّرفِشان شیرین، دل
در آرزوی خیالِ تو ساخت چندین جان
در انتظارِ جمالِ تو سوخت مسکین دل
از آن زمان که نظر کرد و عارِضِ تو بدید
نمیکند نظری سوی ماه و پروین، دل
ز عشقِ روی تو چون حیدرِ پریشانحال
به خونِ خویش کند روی خویش رنگین دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.