گنجور

 
حیدر شیرازی

به ناز اگر ز در آن سرو ناز باز آید

به صید کردن مرغ دلم چو باز آید

به ناز در چمن جان خود کنم جایش

اگر به طرف چمن همچو سرو ناز آید

به مجلسی اگر آن رود را به چنگ آرم

چو رود، کار من بی نوا بساز آید

کسی که دیده به محراب ابرویت افکند

به پیش قبله ی روی تو در نماز آید

بر آنکه روز رخت را شبی نظاره کند

دل رمیده ی من در شب دراز آید

هر آنکه رشته ی مهر تو در دلش باشد

چو شمع از آتش مهر تو در گداز آید

ز غصه حیدر آشفته دل به پای طلب

همیشه بر سر کوی تو از نیاز آید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode