گنجور

 
حیدر شیرازی

چو خورشید رخشنده رخ برفروخت

دل آسمان را به آتش بسوخت

خرد گفت: رو پیش سلطان عهد

که بالای گردون کشیده ست مهد

که او گوهر بحر شاه ولی است

به گاه وفا و سخا چون علی است

بود شاهزاده، بود تاج بخش

به مردی فزون از خداوند رخش

بزرگ زمین است و شاه زمان

پدر بر پدر شاه و صاحب قران

دلیر و سرافراز و بخشنده اوست

به بخشندگی مهر رخشنده اوست

حسین حسن روی حیدر توان

به تدبیر پیر و به دولت جوان

سعادت ازو می شود آشکار

چو بویی که آید ز مشک تتار

چو شیران جنگی ببندد کمر

به مردی بگیرد جهان سر بسر

چو جدان خود پادشاهی کند

ز مه حکم تا گاو و ماهی کند

الهی ترا عمر بسیار باد

خدای جهانت نگهدار باد!‏