ای دل! به جهان معتکف کوی فلان باش
در بندگی حضرت او بسته میان باش
تا نور رخ آن مه بی مهر ببینی
ای چشم ستم دیده! همیشه نگران باش
گر سنگ زند یار و گرت تنگ کند دل
رو در بر آن سنگ دل تنگ دهان باش
تا دیده ی بی دیده نبیند رخ خوبت
رو همچو من از دیده ی بی دیده نهان باش
ای جان! بربودی دل و رفتی و نشستی
لطفی کن و برخیز و بیا در پی جان باش
تا مست لب لعل شکربار تو باشم
از لعل خودم باده بده، گو رمضان باش
تا عشق شود حاکم جان تو چو حیدر
از جان به جهان عاشق آن جان و جهان باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
باز آی و دلِ تنگِ مرا مونس جان باش
وین سوخته را مَحرَمِ اسرارِ نهان باش
زان باده که در میکدهٔ عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
در خرقه چو آتش زدی ای عارفِ سالِک
[...]
امشب که چراغ نظری چرب زبان باش
دل نرم کن ای شمع و مرا مرهم جان باش
حسنت بصفا بهتر از آن گشت که بودست
زنهار که در حسن وفا هم به از آن باش
خواهی که سرافراز شوی در همه عالم
[...]
جان می رود ای اشک ز دنباله روان باش
وی ناله تو هم چند قدم پیرو جان باش
ای شوق درافشای غمم این چه شتاب است
کو راز من غمزده یک چند نهان باش
می آید و می بارد ازو ناز و تعافل
[...]
فارغ ز تمنای جهان گذران باش
بی داعیه چون دیده حیرت زدگان باش
از راه تواضع به فلک رفت مسیحا
باذره تنزل کن و خورشید مکان باش
زان پیش که ایام بهاران بسر آید
[...]
در گفتن عیب دگران بسته زبان باش
از خوبی خود، عیب نمای دگران باش
خواهی که چو بادام نیفتی به دهنها
تا هست بتن رگ، همه تن بند زبان باش
از نقش بد و نیک، نگهداری دل کن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.