گنجور

 
حیدر شیرازی

با زلف چو شامش نفس باد صبا چیست

با چین گره بر گرهش مشک خطا چیست

ای یار مخالف شده! در موسم نوروز

عشاق جگرسوخته را برگ و نوا چیست

جان من سرگشته ی بی طاقت و آرام

چون ذره ز خورشید تو در بند هوا چیست

جز واقف اسرار نداند به جهان کس

کز وصل تو امید من بی سر و پا چیست

گفتم که ز مهر تو وفایی به غریب است

گفتا همه جورست و جفا، مهر و وفا چیست

گفتم به دعا می طلبم بوسه ز لعلت

گفتا چو زرت نیست مگو یاوه، دعا چیست

گفتا چه کسی بر در ایوان وصالم

گفتم شه خوبان خطا، بنده، دغا چیست

خواهد که برآید چو کمر گرد میانش

هر کس که ببیند که در آن زیر قبا چیست

حیدر که دم از چین سر زلف بتی زد

در پیش نسیم سخنش مشک خطا چیست؟