گنجور

 
حیدر شیرازی

مطرب بزن نوایی، ساقی بده شرابی

از تشنگی بمُردم بر آتشم زن آبی

تا من خیال رویت دیدم به خواب مستی

از حسرت خیالت راضی شدم به خوابی

گر سر ز پای اسبت از دست غم بتابم

در گردنم درافکن از زلف خود طنابی

از خال همچو دانه کام دلم برآور

کز آب دیدگانم می گردد آسیابی

گر از درم برانی چون بندگان به خواری

نگریزم از در تو هرگز به هیچ بابی

از لعل شکرینت، هر خنده ای و مصری

وز زلف عنبرینت، هر حلقه ای و تابی

روزی به خنده گفتی: کام دلت برآرم

درویش مستحقم گر می کنی ثوابی

یک بوسه از لبانت بهر زکات خوبی

صد ره سئوال کردم، یک ره بده جوابی

حیدر بسان مستان در بزم می پرستان

از خون خورد شرابی، وز دل کند کبابی

 
 
 
خاقانی

بانگ آمد از قنینه کباد بر خرابی

دریاب کار عشرت گر مرد کار آبی

زان پیش کز دو رنگی عالم خراب گردد

ساقی برات ما ران بر عالم خرابی

گفتی من آفتابم بر رخنه بیش تابم

[...]

عطار

ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی

هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی

در پیش عکس رویت شمس و قمر خیالی

در جنب طاق چشمت نیل فلک سرابی

بی تنگی دهانت جان مانده در مضیقی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

رویی، چگونه رویی؟ رویی چو آفتاب

زلفی، چگونه زلفی؟ هر حلقه یی و تابی

هر پرتوی ز رویت، در چشم عقل نوری

هر حلقه یی ز زلفت، در حلق جان طنابی

گر عکس عارض تو، بر صحن عالم افتد

[...]

مولانا

بوی کباب داری تو نیز دل کبابی

در تو هر آنچ گم شد در ماش بازیابی

زین سر چو زنده باشی تو سرفکنده باشی

خود را چو بنده باشی ما را دگر نیابی

ای خواجه ترک ره کن ما را حدیث شه کن

[...]

حکیم نزاری

ای صورت خیالت در پیش من شرابی

وی پرتو جمالت در چشمم آفتابی

از چشم پرخمارت در مغزِ من بخاری

وز زلفِ تاب‌دارت در جانم اضطرابی

شب‌های تا به روزم از دیده رفته سیلی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه