مطرب بزن نوایی، ساقی بده شرابی
از تشنگی بمُردم بر آتشم زن آبی
تا من خیال رویت دیدم به خواب مستی
از حسرت خیالت راضی شدم به خوابی
گر سر ز پای اسبت از دست غم بتابم
در گردنم درافکن از زلف خود طنابی
از خال همچو دانه کام دلم برآور
کز آب دیدگانم می گردد آسیابی
گر از درم برانی چون بندگان به خواری
نگریزم از در تو هرگز به هیچ بابی
از لعل شکرینت، هر خنده ای و مصری
وز زلف عنبرینت، هر حلقه ای و تابی
روزی به خنده گفتی: کام دلت برآرم
درویش مستحقم گر می کنی ثوابی
یک بوسه از لبانت بهر زکات خوبی
صد ره سئوال کردم، یک ره بده جوابی
حیدر بسان مستان در بزم می پرستان
از خون خورد شرابی، وز دل کند کبابی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساسات عمیق عاشقانه و longing را به تصویر میکشد. شاعر از ساقی میخواهد که نواهایی بزند و شرابی بدهد تا برای تسکین تشنگیاش بنوشد. او در خوابهایش به یاد چهره محبوبش میافتد و حاضر است برای او هر درد و رنجی را تحمل کند. شاعر از زلف و خال معشوقش سخن میگوید و در عین حال از جدایی و درد ناشی از آن ابراز نارضایتی میکند. او درخواست میکند که اگر معشوق او را به دور میکند، حتی پس از آن هم هرگز از در او نگذرد. در پایان، با توجه به محبت و زیبایی معشوق، شاعر خواهان یک پاسخ ساده به سوالاتش میشود و از او میخواهد که محبتش را نشان دهد. این شعر به خوبی اشتیاق و غم عاشقانه را بیان میکند.
هوش مصنوعی: خواننده، آهنگی بزن و ای ساقی، به من ذرهای شراب بده. من از شدت تشنگی جان سپردم، پس بر آتش دل من آب بریز.
هوش مصنوعی: وقتی در خواب چهرهات را دیدم، به خاطر آرزوی دیدارت در حالی که مستی را احساس میکردم، از حسرتی که داشتم راضی شدم و به خواب رفتم.
هوش مصنوعی: اگر از غم دوری تو سرم را پایین بیاندازم، تو میتوانی با زلفهای خودم را به گردن من ببندی و مرا به خود نزدیک کنی.
هوش مصنوعی: از اثر زیبایی چهرهات، آرزوی دل من برآور؛ زیرا اشکهای من مانند آبی است که آسیاب را به حرکت درآورده است.
هوش مصنوعی: اگر مرا از خانهات برانی، مانند بندگان در عذاب و بیحرمت میشوم و هرگز از در تو به هیچ دری نمیروم.
هوش مصنوعی: هر لبخند تو همچون شکر شیرین است و هر حلقه از موهای خوشبو و لطیف تو مانند تابی زیباست.
هوش مصنوعی: روزی به شوخی به من گفتی که اگر دل تو را شاد کنم، من درویش مستحق پاداش هستم.
هوش مصنوعی: با یک بوسه از لبانت، به اندازه زکات خوبیهای تو، صد بار از تو پرسیدم؛ اما فقط یک بار پاسخ بده.
هوش مصنوعی: حیدر مانند مستان در میگساری، از خون خود شرابی مینوشد و از دل خود کبابی آماده میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بانگ آمد از قنینه کباد بر خرابی
دریاب کار عشرت گر مرد کار آبی
زان پیش کز دو رنگی عالم خراب گردد
ساقی برات ما ران بر عالم خرابی
گفتی من آفتابم بر رخنه بیش تابم
[...]
ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی
هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی
در پیش عکس رویت شمس و قمر خیالی
در جنب طاق چشمت نیل فلک سرابی
بی تنگی دهانت جان مانده در مضیقی
[...]
رویی، چگونه رویی؟ رویی چو آفتاب
زلفی، چگونه زلفی؟ هر حلقه یی و تابی
هر پرتوی ز رویت، در چشم عقل نوری
هر حلقه یی ز زلفت، در حلق جان طنابی
گر عکس عارض تو، بر صحن عالم افتد
[...]
بوی کباب داری تو نیز دل کبابی
در تو هر آنچ گم شد در ماش بازیابی
زین سر چو زنده باشی تو سرفکنده باشی
خود را چو بنده باشی ما را دگر نیابی
ای خواجه ترک ره کن ما را حدیث شه کن
[...]
ای صورت خیالت در پیش من شرابی
وی پرتو جمالت در چشمم آفتابی
از چشم پرخمارت در مغزِ من بخاری
وز زلفِ تابدارت در جانم اضطرابی
شبهای تا به روزم از دیده رفته سیلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.