گنجور

 
حیدر شیرازی

دوش، آغوش و بر و بوس و کناری داشتم

تا به هنگام سحر در بر نگاری داشتم

اختیارم باده خوردن بود و آغوش و کنار

از برای آنکه در دست اختیاری داشتم

شاهدی شوخی شگرفی شکری شیرین لبی

دلبری سنگین دلی سیمین عذاری داشتم

عیش می کردم به شادی، باده می خوردم به کام

غم نمی خوردم که در بر غمگساری داشتم

گاه لعلش بوسه دادم، گه کشیدم در برش

گاه با درج عقیقش کار و باری داشتم

کوری چشم رقیبان و حسودان تا به صبح

در بر و آغوش، یاری و چه یاری داشتم

همچو حیدر بنده بودم، پادشه می خواندمش

زآن به گوش جان ز زلفش گوشواری داشتم

 
 
 
عبدالقادر گیلانی

ای خوش آن روزی که در دل مهر یاری داشتم

سینه ای پرسوز چشم اشکباری داشتم

یادباد آنگه که فارغ بودم از باغ و بهار

درکنار از اشک گلگون لاله زاری داشتم

کور بادا دیده بختم خوش آن روزی که من

[...]

امیرخسرو دهلوی

خرم آن روزی که من با دوست کاری داشتم

با وصال او به شادی روزگاری داشتم

داشتم، باری از این اندیشه کاید جان برون

بر زبان راندن نمی آرم که یاری داشتم

تن چو گل صد پاره شد، از بس که غلتیدم به خاک

[...]

خواجوی کرمانی

روزگاری روی در روی نگاری داشتم

راستی را با رخش خوش روزگاری داشتم

همچو بلبل می خروشیدم بفصل نوبهار

زانک در بستان عشرت نوبهاری داشتم

خوف غرقابم نبود و بیم موج از بهر آنک

[...]

صائب تبریزی

یاد ایامی که در دل خار خاری داشتم

در جگر چون لاله داغ گلعذاری داشتم

از تهی پایی به هر صحرا که راهم می فتاد

از سر هر خار امید بهاری داشتم

سکه فرمانروایی داشت روی چون زرم

[...]

قدسی مشهدی

یاد باد آن کز گلی در سینه خاری داشتم

بر سر مژگان ز خون دل بهاری داشتم

وقت آن زلف پریشان خوش، که از سودای او

خاطر جمع و دل امیدواری داشتم

تا غمش در سینه بود، اسباب عیشم کم نبود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه