دوش، آغوش و بر و بوس و کناری داشتم
تا به هنگام سحر در بر نگاری داشتم
اختیارم باده خوردن بود و آغوش و کنار
از برای آنکه در دست اختیاری داشتم
شاهدی شوخی شگرفی شکری شیرین لبی
دلبری سنگین دلی سیمین عذاری داشتم
عیش می کردم به شادی، باده می خوردم به کام
غم نمی خوردم که در بر غمگساری داشتم
گاه لعلش بوسه دادم، گه کشیدم در برش
گاه با درج عقیقش کار و باری داشتم
کوری چشم رقیبان و حسودان تا به صبح
در بر و آغوش، یاری و چه یاری داشتم
همچو حیدر بنده بودم، پادشه می خواندمش
زآن به گوش جان ز زلفش گوشواری داشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از لذتهای عشق و بادهنوشی سخن میگوید. او لحظاتی خوشایند را در آغوش معشوقهاش توصیف میکند و از آزادی و اختیار خود در این عشق یاد میکند. شاهدی زیبا و دلبر همراهش است که او را شاداب و سرزنده نگه میدارد. شاعر بیخیال از غمها و حسد دیگران در عشق و خوشی غرق شده و به عشقش افتخار میکند، همانطور که یک بنده به پادشاه خود ارادت و عشق میورزد.
هوش مصنوعی: دیروز شب، در آغوش یکدیگر بودیم و لحظات عاشقانهای را سپری کردیم تا اینکه صبح رسید و او را در کنارم داشتم.
هوش مصنوعی: من فقط در اختیار داشتم که شراب بنوشم و در آغوش کسی باشم، زیرا اختیارم در دست خودم بود.
هوش مصنوعی: شاهدی دارم که با شوخیهایش دل را میرباید، لبانی شیرین دارد و دلبری میکند. دلی سنگین و زیبایی دارد که واقعا خیرهکننده است.
هوش مصنوعی: من در میانهی خوشیها زندگی میکردم و از شراب لذت میبردم و هیچگاه به اندوه فکر نمیکردم، چرا که در کنار کسی بودم که غمهایم را تسکین میداد.
هوش مصنوعی: گاهی بوسهای به لبهایش میزدم، گاهی او را در آغوش میگرفتم و گاهی مشغول بازی با نگین عقیقش بودم.
هوش مصنوعی: تا صبح، در کنار یاریام، حاکی از کوری چشم رقبای حسودم بود که از شادی و محبت ما بیخبر ماندند.
هوش مصنوعی: من همچون حیدر، بنده و وفادار به او بودم و او را همچون یک پادشاه میخواندم. به همین دلیل، از زیبایی و دلبستگیاش در عمق جانم لذت میبردم و به زلفهایش، او را بهخوبی گوش میدادم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خوش آن روزی که در دل مهر یاری داشتم
سینه ای پرسوز چشم اشکباری داشتم
یادباد آنگه که فارغ بودم از باغ و بهار
درکنار از اشک گلگون لاله زاری داشتم
کور بادا دیده بختم خوش آن روزی که من
[...]
خرم آن روزی که من با دوست کاری داشتم
با وصال او به شادی روزگاری داشتم
داشتم، باری از این اندیشه کاید جان برون
بر زبان راندن نمی آرم که یاری داشتم
تن چو گل صد پاره شد، از بس که غلتیدم به خاک
[...]
روزگاری روی در روی نگاری داشتم
راستی را با رخش خوش روزگاری داشتم
همچو بلبل می خروشیدم بفصل نوبهار
زانک در بستان عشرت نوبهاری داشتم
خوف غرقابم نبود و بیم موج از بهر آنک
[...]
یاد ایامی که در دل خار خاری داشتم
در جگر چون لاله داغ گلعذاری داشتم
از تهی پایی به هر صحرا که راهم می فتاد
از سر هر خار امید بهاری داشتم
سکه فرمانروایی داشت روی چون زرم
[...]
یاد باد آن کز گلی در سینه خاری داشتم
بر سر مژگان ز خون دل بهاری داشتم
وقت آن زلف پریشان خوش، که از سودای او
خاطر جمع و دل امیدواری داشتم
تا غمش در سینه بود، اسباب عیشم کم نبود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.