گنجور

 
حیدر شیرازی

دوش، آغوش و بر و بوس و کناری داشتم

تا به هنگام سحر در بر نگاری داشتم

اختیارم باده خوردن بود و آغوش و کنار

از برای آنکه در دست اختیاری داشتم

شاهدی شوخی شگرفی شکری شیرین لبی

دلبری سنگین دلی سیمین عذاری داشتم

عیش می کردم به شادی، باده می خوردم به کام

غم نمی خوردم که در بر غمگساری داشتم

گاه لعلش بوسه دادم، گه کشیدم در برش

گاه با درج عقیقش کار و باری داشتم

کوری چشم رقیبان و حسودان تا به صبح

در بر و آغوش، یاری و چه یاری داشتم

همچو حیدر بنده بودم، پادشه می خواندمش

زآن به گوش جان ز زلفش گوشواری داشتم

 
sunny dark_mode