تا کی من سرگردان در عشق تو درمانم؟
ای عشق تو در جانم، وی درد تو درمانم!
خواهم که به کام دل در پیش تو بنشینم
خواهم که مراد جان از لعل تو بِستانم
از تیغ تو مجروحم گر خود چو سیاووشم
وز دست تو افتادم گر رستم دستانم
از سینهٔ چون سیمت وز دیدهٔ شوخ تو
با سینهٔ بریانم، با دیدهٔ گریانم
بر پیش طبیب دل افتاده و رنجورم
درمان دل مسکین ای خواجه نمیدانم
من روی تو میجویم من ماه نمیبینم
من وصل تو میخواهم من قصه نمیخوانم
در کوی وفاداران چون حیدر بیسامان
گر خون دلم ریزی، بادا به فدا جانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از سرگردانی و درد عمیق خود در عشق سخن میگوید. او آرزو دارد که در کنار معشوقش باشد و از زیبایی او لذت ببرد. شاعر به مجروحیت خود از طرف معشوق اشاره کرده و احساس میکند که اگر از محبت او زخمی شود، باز هم شایستهاش است. او در جستجوی دیدار معشوقش است و نمیخواهد داستانهای عاشقانه را بخواند، بلکه فقط خواهان وصال اوست. در نهایت، او از وفاداری خود یاد میکند و حتی اگر جانش هم فدای عشقش شود، با آغوش باز پذیرای آن خواهد بود.
هوش مصنوعی: چقدر باید در عشق تو آرامش نداشته باشم؟ ای عشق تو در وجودم، ای درد تو درمان من!
هوش مصنوعی: میخواهم به آرزوهای خود برسم و در کنار تو باشم؛ دوست دارم از زیباییهای تو لذت ببرم و آنچه را که به جانم خوشایند است، بهدست آورم.
هوش مصنوعی: اگر من به دست تو زخمی شوم، حتی اگر چون سیاوش باشم، و اگر از دستان تو بیفتم، حتی اگر رستم باشم.
هوش مصنوعی: از دل من که مانند سیم است و از چشمان نازک تو، با دل سوختهام و چشمانم پر از اشک است.
هوش مصنوعی: من در مقابل دکتر نشستهام و از درد قلبم رنج میبرم. ای آقای من، نمیدانم چه بر سر دل بیچارهام آمده است.
هوش مصنوعی: من به دنبال زیبایی تو هستم و نمیتوانم به ماه فکر کنم. من فقط خواهان نزدیکی تو هستم و تمایلی به شنیدن داستانها ندارم.
هوش مصنوعی: در محلهی وفاداران، مانند حیدر که بینظم و آشفته است، اگر خون دلم را بریزی، فدای جانم میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم
مگذر ز وفاداری مگذار برین سانم
جان بود و دلی ما را دل در سر کارت شد
جان مانده چه فرمایی در پای تو افشانم
من با تو جفا نکنم تو عادت من دانی
[...]
در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم
هر کس که پری خوتر در شیشه کنم زوتر
برخوانم افسونش حُراقه بجنبانم
زین واقعه مدهوشم باهوشم و بیهوشم
[...]
آن دوست که من دارم وآن یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
بخت این نکند با من کآن شاخ صنوبر را
بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم
ای روی دلآرایت مجموعهٔ زیبایی
[...]
در دیده چه کار آید؟ این اشک چو بارانم
بر دیده اگر، جانا، سروی چو تو بنشانم
خود را به سر کویت بدنام ابد کردم
از هر چه جز این کردم، از کرده پشیمانم
جانم به فدات آن دم کز بعد دو سه بوسه
[...]
آن دوست که میبینم، آن دوست که میدانم
تا آنکه رخش دیدم، او من شد و من آنم
در آینه جز رویی ننمود مرا، زین رو
ای کاج! بدانم تا: بر روی که حیرانم؟
هر چند که میران را از مورچه عار اید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.