گنجور

 
حیدر شیرازی

حسبة لله عزیزان یار من باز آورید

دل ز دستم می رود، دلدار من باز آورید

از سر راه وفا از غایت لطف و کرم

تا شود غمخوار من، غمخوار من باز آورید

آن طبیب دل که یاقوتش دوان جان بود

از برای این دل بیمار من باز آورید

آن بت مه پیکر خورشید روی زهره چشم

مشتری وارش سوی بازار من باز آورید

خاک پای مرکبش کآن کحل بینایی بود

از برای چشم گوهربار من باز آورید

ساقیان سیم تن! زآن آتشین آبم دهید

باشد آبی را به روی کار من باز آورید

همچو حیدر در جهان دیوانه گردم روز و شب

تا به پیش من پری رخسار من باز آورید