تا به شیراز نگارم ز سفر باز آمد
راحت روح من خسته جگر باز آمد
ناگه آن ماه پری چهره روان از چشمم
همچو سیاره شد و همچو قمر باز آمد
آن صنم نور بصر بود، برفت از بصرم
وین زمان در بصرم نور بصر باز آمد
همچو پسته من دل خسته نگنجم در پوست
که مرا یار شکرخنده ز در باز آمد
رد مگردان دل حیدر که قبول تو شود
خاصه اکنون که به پیش تو نظرباز آمد
دل به مصر دهنت رفت و شد آنجا عاشق
چون تواند دل از آن تنگ شکر باز آمد؟
دل من از همه باز آمد و در دست غمت
همچو مستی است که در پیش خطر باز آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساسات خود پس از بازگشت به شیراز و دیدار محبوبش میپردازد. او از خستگی روح و دل خود صحبت میکند و بیان میکند که محبوبش مانند ماه و ستارهای درخشان در دیدگانش دوباره ظاهر شده است. دل او که پیش از این خالی و بیحالت بود، اکنون با دیدن محبوبش پر از شوق و نشاط شده است. شاعر همچنین به رابطه عاطفی عمیق خود اشاره میکند و احساس میکند که دلش به دور از محبوبش در حال سرگردانی است. با وجود تمام مشکلات و دردها، دیدار محبوبش لذتبخش و شگفتآور است.
هوش مصنوعی: وقتی که به شیراز برسم، احساس آرامش میکنم و روح من که خسته است، دوباره جان میگیرد.
هوش مصنوعی: ناگهان آن دختر زیبا که چهرهاش مانند ماه است، از چشمم رفت و مانند یک سیاره دور شد و دوباره مثل قمر به سمت من برگشت.
هوش مصنوعی: آن محبوبی که روشنی چشمم بود، از دیدگانم رفت و حالا دوباره روشنی چشمم به دیدگانم بازگشته است.
هوش مصنوعی: دلم مثل پستهای است که در پوستش جای نمیگیرد، چرا که معشوق شکرینزبانم از در وارد شده است.
هوش مصنوعی: دل حیدر را ناامید نکن، زیرا ممکن است خواستهات را بپذیرد، بهویژه اکنون که دوباره به تو توجه کرده است.
هوش مصنوعی: دل من به زیبایی و شیرینی لبت عشق ورزید و به آنجا پر کشید، حال چگونه میتواند دل از آنجا که به شکرشیرهی تو وابسته شده، دوباره به سوی خود بازگردد؟
هوش مصنوعی: دل من از همه چیز خالی شده و در دستان غمت مثل کسی است که با وجود خطر، دوباره به میکده بازگشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد
مفتی ملت اصحاب نظر باز آمد
فتنهٔ شاهد و سودا زدهٔ باد بهار
عاشق نغمهٔ مرغان سحر باز آمد
تا نپنداری کآشفتگی از سر بنهاد
[...]
بنگر ای شمع که پروانه دگر باز آمد
از پی دل بشد و سوخته پر باز آمد
گرچه سر تا قدم از آتش غم سوخته بود
رفت و صد باره از آن سوخته تر باز آمد
هر که بیند من بی برگ و نوا را گوید
[...]
لله الحمد که آن مه ز سفر باز آمد
نورم از آمدن او به بصر باز آمد
از نم دیده صاحبنظران سوی چمن
لاله و سنبل او تازه وتر باز آمد
آن جگرگوشه که چون اشک برفت از نظرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.