گنجور

 
حیدر شیرازی

به طرّهٔ طیرهٔ مشکی، به چهره غیرت ماه

که‌ای، چه‌ای، چه کسی؟ لا اله الا الله

تو نور چشم منی زآن سبب که در شب و روز

ندیده دیدهٔ من بی‌رخت سفید و سیاه

بر آنکه در نظر عاشقان کنی گذری

بود ز هر طرفی صدهزار دیده به راه

چو زلف چون رسنت عاشقان به بند کشد

درافکند به زنخ صد هزار خسته به چاه

گرم به دست کرم چون قبا به برگیری

شوم ز خلق جهان سرفراز همچو کلاه

به حضرتت چو غلامان به خدمت آمده‌ام

ولی عجب ز گدا گر رسد به حضرت شاه

ز روی کار بخواهم شد و نخواهی کرد

به روی کار من زار دل‌شکسته نگاه

ندارد از مه روی تو طالعی حیدر

چه طالع است مرا؟ لا اله الا الله!‏

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode