به آفتابِ جمالت، به نورِ صبحِ جلال
به آستینِ خیالت، به آستانِ وصال
بدان دو سنبلِ پرتاب و سروِ سوسنبوی
بدان دو نرگسِ پرخواب و غمزهٔ قتال
بدان رسن که به مکر و فریب و شیوه و غنج
هزار یوسفِ دل کردهای در آن چَهْ چال
به بوسهٔ تو که بر عاشقان شدهست حرام
به خون من که به دین تو گشته است حلال
به سرخیِّ رخ باده، به زردیِّ رخ من
به سبزیِّ خطِ سبزت، به دلسیاهیِّ خال
به آتشِ رخِ خوبت، به آبِ دیدهٔ من
به خاکِ کعبهٔ کویت، به بوی بادِ شمال
به آهِ سوزِ غریبان، به شامِ تنهایی
به محنتِ شبِ هجران، به ذوقِ روزِ وصال
بدان خدای که چون ابرو و رخِ تو، قمر
ز صُنعِ خویش کند گاه بدر و گاه هلال؛
که از فراقِ رُخَت نوش میکند حیدر
ز دستِ غصه قدحهای زهر مالامال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذبه معشوق اشاره میکند و از جلوههای گوناگون عشق و فراق میگوید. او به تجلیات جمال معشوق در بامداد و زیباییهای طبیعی مانند گلها و رنگها اشاره میکند. شاعر از احساسات عمیقش، درد جدایی و اشتیاق به وصال سخن میگوید و به فراق و آتش عشق اشاره میکند. در نهایت، او به تقدس معشوق و تاثیر عمیق عشق بر زندگیاش اشاره میکند و از این که عشقش باعث میشود تا آرامش و صداقت در وجودش جاری شود، صحبت میکند.
هوش مصنوعی: تو همچون آفتاب زیبایی که در صبحگاه میتابد و نورش جلال و عظمت دارد، به خیال و آرزوی وصال تو دل بستهام.
هوش مصنوعی: بدان دو گل زیبا که یکی پرتاب است و دیگری شبیه سرو و عطر سوسن دارد، اشاره به دو نرگس خوابآلود و همچنین ناز و فریب را میکند که در جنگ و جدال هستند.
هوش مصنوعی: بدان که با ترفند و نیرنگ و ناز و عشوه، هزاران یوسف را در آن چاه عمیق به دام انداختهای.
هوش مصنوعی: چون بوسهٔ تو بر عاشقان منع شده است، عشق من به تو به قیمت خون من حلال شده است.
هوش مصنوعی: به رنگ قرمز چهره شراب، به رنگ زرد چهره من، به رنگ سبز خط سبز تو، و به دل سیاه خال تو اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در دل آتش چهرهٔ زیبایت، اشکهای من همچون آب جاری است. خاک مقدس کعبه، سمبل عشق و longing به توست و بوی نسیم شمال، یادآور تو و عشقهای دور از دسترس من است.
هوش مصنوعی: با اندوه عمیق بیگانگان و در شبهای تنهایی، به زحمت و سختی شبهای فاصله و به لذت روزهای وصال اشاره میشود.
هوش مصنوعی: بدان خدایی که مانند ابرو و چهره تو، ماه را با هنر خود گاهی کامل و گاهی میانداشتی میآفریند؛
هوش مصنوعی: حیدر به خاطر دوری از چهرهات براساس غم و اندوهی که دارد، جامهای زهر را پر از غم و اندوه مینوشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.