گنجور

 
حیدر شیرازی

به آفتابِ جمالت، به نورِ صبحِ جلال

به آستینِ خیالت، به آستانِ وصال

بدان دو سنبلِ پرتاب و سروِ سوسن‌بوی

بدان دو نرگسِ پرخواب و غمزهٔ قتال

بدان رسن که به مکر و فریب و شیوه و غنج

هزار یوسفِ دل کرده‌ای در آن چَهْ چال

به بوسهٔ تو که بر عاشقان شده‌ست حرام

به خون من که به دین تو گشته است حلال

به سرخیِّ رخ باده، به زردیِّ رخ من

به سبزیِّ خطِ سبزت، به دل‌سیاهیِّ خال

به آتشِ رخِ خوبت، به آبِ دیدهٔ من

به خاکِ کعبهٔ کویت، به بوی بادِ شمال

به آهِ سوزِ غریبان، به شامِ تنهایی

به محنتِ شبِ هجران، به ذوقِ روزِ وصال

بدان خدای که چون ابرو و رخِ تو، قمر

ز صُنعِ خویش کند گاه بدر و گاه هلال؛

که از فراقِ رُخَت نوش می‌کند حیدر

ز دستِ غصه قدح‌های زهر مالامال

 
 
 
رودکی

کسان که تلخی زهر طلب نمی‌دانند

ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال

تو را که می‌شنوی طاقت شنیدن نیست

مرا که می‌طلبم خود چگونه باشد حال؟

شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی

[...]

کسایی

به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال

چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال

بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم

سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال

ستوروار بدین‌سان گذاشتم همه عمر

[...]

عنصری

اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال

مرا ببین که ببینی کمال را بکمال

من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند

هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال

همه کس از قبل نیستی فغان دارند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال

چو یار من نبود وین حدیث بود محال

من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود

از آنکه چشم من او را ندیده بود همال

ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت

[...]

ازرقی هروی

ز نور قبۀ زرین آینه تمثال

زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال

فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن

بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال

درر چو لاله شود لعل در دهان صدف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه