بت شکرسخن پستهدهان میگذرد
مَهِ خورشیدرخ مویمیان میگذرد
خلق شیراز! بدانید و نظر باز کنید
کآفت مرد و زن و پیر و جوان میگذرد
تا من از سینهٔ مجروح سپر ساختهام
از دلم ناوک مژگان فلان میگذرد
به ظریفی و حریفی و لطیفی و خوشی
یار من از همه خوبان جهان میگذرد
تا تو با روز رخ و زلف چو شب میگذری
خود شب و روز ندانم به چه سان میگذرد
تو چه دانی که ز عشق رخ همچون روزت
شب تاریک چه بر خستهدلان میگذرد
تا بر آن آب حیات دهنت تشنه شدم
عمر در عشق تو چون آب روان میگذرد
هرکه او پای نهد بر سر کوی تو شبی
چون من سوخته دل از سر جان میگذرد
حیدر عاشق و سودازده از بیم رقیب
هر شبی بر سر کوی تو نهان میگذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کیست آن فتنه که با تیر و کمان میگذرد
وان چه تیرست که در جوشن جان میگذرد
آن نه شخصی که جهانیست پر از لطف و کمال
عمر ضایع مکن ای دل که جهان میگذرد
آشکارا نپسندد دگر آن روی چو ماه
[...]
تو که روزت به نشاط دل و جان میگذرد
شب، چه دانی، که مرا بیتو چه سان میگذرد؟
آب خوش میخورد این خلق ز سیل چشمم
بس که دلسوخته زان آب روان میگذرد
قامتت راست چو تیر است و عجایب تیری
[...]
از میان تیغ برآور که زمان میگذرد
وقت پیرایش گلزار جهان میگذرد
غافلان پشت به دیوار فراغت دارند
عمر هرچند که چون آب روان میگذرد
میکند خواب فراغت به شبستان عدم
[...]
به ره او چه غم آن را که ز جان میگذرد
که ز جان در ره آن جان جهان میگذرد
از مقیم حرم کعبه نباشد کمتر
آنکه گاهی ز در دیر مغان میگذرد
نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم
[...]
سوی غیری چو خدنگش ز کمان میگذرد
ناوک غیرتم از جوشن جان میگذرد
کس ز زحمت نبرد بهره که از غایت ناز
تا تو شمشیر برآری ز میان میگذرد
یار در بزم و نمیآرمش از بیم نگاه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.