گنجور

 
حیدر شیرازی

ساقی بیا و جام طرب پرشراب کن

بیدار باش و دیدهٔ غفلت به خواب کن

ای آفتاب کشور خوبی! به وقت صبح

خاطر منور از می چون آفتاب کن

گر بایدت شراب، بیا خون من بخور

ور بایدت کباب، دلم را کباب کن

گفتم بر طبیب که زارم ز دور چرخ

گفتا دوای خویش ز دور شراب کن

معشوق و جام می به دعا می کنم طلب

یارب دعای من به کرم مستجاب کن

حیدر! ز چنگ زلف چو چنگش به هر مقام

از سوز سینه ناله ز دل چون رباب کن

دردانه با من است، ازین غصه، مدعی!‏

رو همچو بحر دیده ز حسرت پر آب کن