بیا که مردمک دیده غرقه در آب است
ببین که اشک روانم به رنگ عناب است
به یاد یار گل اندام، خار همچو سنان
به زیر پهلوی مجروح من چو سنجاب است
ز حال دیده ی بی خواب من چه غم دارد
ستمگری که ز جام غرور در خواب است
ز گریه مردم دریانشین دیده ی من
به حسرت گهری در میان غرقاب است
رخ منور دلبر به زیر سایه ی زلف
چنان که در شب تاریک نور مهتاب است
ز خط یار بپرهیز از آنکه خون ریز است
به زلف دوست میاویز از آنکه در تاب است
به کنج مسجد جامع، خوشا نماز کسی
که طاق ابروی یارش به جای محراب است
سرش به سرکشی و سلطنت فروناید
هر آن کسی که چو حیدر غلام اصحاب است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک امشبم که خم ابروی تو محراب است
چرا به گرد من از آب دیده غرقاب است
مرا که با تو نشینم گریستن بر چیست
اگر نه بخت بد وعاشقی زیک باب است
چرا هوای لبت خون من به جوش آورد
[...]
کنار من ز سرشک دو دیده غرقاب است
که از دو دیده سرشکم روان چو سیماب است
وداع کردم و پوشیده نیست بر عشّاق
که رستخیز قیامت وداع احباب است
انیس شیفته هم صحبت است در غم دوست
[...]
ترا که عالم آیینه عالم آب است
چه احتیاج به تحصیل باده ناب است؟
به گرد راز دل ما که می تواند گشت؟
خزینه گهر ما به مهر گرداب است
ز عشق اگر نکنم گریه، نیست بیدردی
[...]
دلم همیشه ز آشوب عشق بی تاب است
درین محیط، گهر مضطرب چو سیماب است
چو می به پیش نهم، قسمتم ز غیب رسد
کلید روزی من موج باده ی ناب است
چه سود کوشش غافل، که در طریق طلب
[...]
مرا به میکده صد منت از می ناب است
که حسن ساقی از او نور چشم احباب است
مخواه گوهر از این بحر زآنکه خضر در او
اسیر محنت سرگشتگی چو گرداب است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.