باز ازین واقعه ما را دل و جان میسوزد
نه دل ما، که دل خلق جهان میسوزد
گوییا آتش دوزخ به جهان در زدهاند
که دل مرد و زن و پیر و جوان میسوزد
چنگ در چنگ مغنی ز درون مینالد
شمع در مجلس ما گریهکنان میسوزد
نه منم سوخته در دهر که از آتش مهر
دل چرخ از غم سلطان جهان میسوزد
بوسعید آن شه فرخرخ فرخندهوصال
آنکه در ماتم او کون و مکان میسوزد
شاه در خاک نهاد این فلک چابک سیر
در همه جایگهی آتش از آن میسوزد
عاشق سوخته با انده و غم میسازد
حیدر خستهدل از عشق فلان میسوزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس درد و سوز عمیق انسانی اشاره دارد. شاعر میگوید که نه تنها دل خودش، بلکه دل تمامی انسانها در آتش غم و اندوه میسوزد. به نظر میرسد که وجود غمی بزرگ در جهان باعث شده است که همهجا آتش سوزان باشد. شاعرانگی و دلشکستگی عاشقان و همچنین غم از دست دادن شخصیتهای بزرگ در این شعر احساس میشود. در نهایت، شاعر به بوسعید و حیدر اشاره میکند و نشان میدهد که عشق و فقدان هر دو به شدت انسان را میسوزاند.
هوش مصنوعی: دلیل این واقعه باعث درد و رنج ما شده است؛ نه فقط دل ما، بلکه دل تمام مردم جهان نیز به خاطر آن میسوزد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که به طور کلی، آتش دوزخ در این دنیا وجود دارد و همه انسانها، چه مرد و چه زن، پیر و جوان، درگیر درد و رنج و اندوه هستند.
هوش مصنوعی: در مجلس ما، موسیقیدان با دلتنگی میخواند و شمعی که در اینجا روشن است، با غم و اندوه میسوزد و اشک میریزد.
هوش مصنوعی: من تنها نیستم که در این جهان از عشق میسوزم؛ بلکه آتش عشق، دل فلک را هم از غم سلطانی میسوزاند.
هوش مصنوعی: بوسعید، آن سلطان خوشچهره و خوشبخت، دوستی است که به خاطر فقدان او، دنیا و همه موجودات در سوگ او میسوزند.
هوش مصنوعی: پادشاهی که در زمین قرار گرفته، مانند آسمان سریعالسیر است و در هر مکان، حرارت و آتش دریافت میشود.
هوش مصنوعی: عاشق بینوا با احساس اندوه و غم زندگی میگذراند، و حیدر دلتنگ از عشق به فلانی در حال سوختن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در فراق رخ یارم رگ جان می سوزد
بی تکلّف ز غمش جمله جهان می سوزد
خواستم شرح غم عشق تو دادن لیکن
زآتش دل نتوانم که زبان می سوزد
همچو گل خنده زنی صبحدمی بر حالم
[...]
شمع روی تو دلمرا چو بجان میسوزد
آفتاب از دم آتش نفسان می سوزد
بحر از کریه ما در بصدف کرد آورد
لعل از یاد لبت در دل کان می سوزد
کام دل هیچکس از لعل تو هرگز نگرفت
[...]
پایم از گرمی رفتار چنان میسوزد
که دل آبله بر ریگ روان میسوزد
وادی شوق چه وادی است که طفلی به هوس
گر کند مرکب نی گرم، عنان میسوزد
حرم عصمت میخانه چه دارالامنی است
[...]
نه همین زآتش عشقت دل و جان میسوزد
عشق روی تو به آنی دو جهان میسوزد
چون زند شعله تر و خشک نمیداند چیست
آتش عشق کز آن پیر و جوان میسوزد
چون چراغی که به فانوس بسوزد شب و روز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.