ای ساقی سیمیندهن! در ده شراب ناب را
خاکم به باد غم مده، بر آتشم زن آب را
تا چشم خوابآلود تو در خواب مستی دیدهام
در دیدهٔ بیخواب خود دیگر ندیدم خواب را
از آتش تب سوختم، عناب دارد لعل تو
تا آتشم را کم کند میخواهم آن عناب را
تا من خیال لعل تو در دیدهٔ خود دیدهام
میبینم از عکس لبت در دیده لعل ناب را
مهتاب کی خوانم ترا ای آفتاب خاوری!
کز اوج خوبی، میبرد روی تو از مه تاب را
از غمزه و چشم خوشش پرهیز کن گر عاشقی
کان غمزهٔ جادوی او دل برد شیخ و شاب را
در کعبهٔ کویت اگر روزی درآیم در نماز
گه قبله از رویت کنم، گه ز ابرویت محراب را
در حلقهٔ شوریدگان تا دست در زلفش زدم
پیچ سر زلف کژش برد از دل من تاب را
حیدر به ترک جان بگو دست از دل مسکین بشو
کآن مه به غارت میبرد جان و دل اصحاب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از می و شربت میگوید و به ساقی درخواست میکند که شراب ناب را برایش بیاورد. او بیان میکند که در حال سوختن از آتش عشق است و به دنبال تسکینی برای آتش دل خود میگردد. شاعر به زیبایی معشوقهی خود اشاره میکند و احساس میکند که در دیدن او، دیگر خواب آرامی ندارد. او همچنین از غمزههای معشوقهاش صحبت میکند که میتواند دل عاشق را به راحتی ببرد. در نهایت، شاعر به حال و اوج عشق و درد خود میپردازد و با تصاویری زیبا از معشوق، احساسی عمیق و سرشار از اشتیاق را بیان میکند.
هوش مصنوعی: ای ساقی با لبهای نقرهای! درون جام شراب خالص را به من نده و غم را به جانم مشاری، بلکه بر آتش درونم آب بریز تا حالم بهتر شود.
هوش مصنوعی: چشمان خمار و خوابآلود تو را در خواب دیدهام، اما در چشمان بیخوابی خود دیگر نتوانستم خواب را ببینم.
هوش مصنوعی: من از آتش تب و حرارت درون خود به شدت رنج میبرم، میخواهم آن عناب زیبا را که خاصیت سرد کنندگی دارد، تا کمی از شدت این آتش درونم بکاهد.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که خیال لبت را در چشم خود دارم، لعل ناب را از تصویر لب تو در چشمانم میبینم.
هوش مصنوعی: ای آفتاب صبحگاهی، من چگونه میتوانم تو را مهتاب نامم؟ زیرا نور و زیبایی تو چنان فراگیر است که تابش ماه را از بین میبرد و به کمرنگی میکشاند.
هوش مصنوعی: اگر عاشقی، از چشمان و ناز او بپرهیز، چرا که آن نگاه جادویی میتواند دل هر کسی را، حتی شیخ و جوان، ببرد.
هوش مصنوعی: اگر روزی به کعبهٔ تو وارد شوم، در نماز، گاهی قبله را به چهرهٔ تو مینوم و گاهی به ابروی تو محراب را.
هوش مصنوعی: در میان عاشقان، وقتی که دستم را به زلفش رساندم، پیچ و خم زلفش باعث شد که از دل من تاب و آرامش برود.
هوش مصنوعی: به حیدر بگو که به دل عاطفی و نگرانش فکر نکند، زیرا آن ماه، دل و جان دوستان را میرباید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
[...]
طعم هلال میدهد زهر فراقت آب را
تا تلخ کردی عیش من شیرین ندیدم خواب را
درهای رحمت بر رخم تا شام مردن واکنند
گر چشم از رویت کند یک صبح فتحالباب را
از دولت گمگشتهام شاید نشانی وادهند
[...]
چشم تو بربست از فسون بر خلق راه خواب را
زلفت پریشان میکند جمعیت احباب را
گفتم دل سوداییم دارد دوا بگشود لب
گفتا نبینی در شکر پروردهام عناب را
مینغنود شب تا سحر چشمم ز هجرت ای پسر
[...]
شوخی که من دارم همی گر بگذرد در صومعه
از دین ودل سازد بری هم شیخ را هم شاب را
قلّابآن زلفِ کجش، دل را سوی خود میکشد
ماهی نه عمداً میرود نظاره کن قلاب را
غالب به دیده غرقهام تا حلق و از لب تشنگی
[...]
کم شانه می زن ای صنم آن طره پرتاب را
از آشیان بیرون مکن مرغ دل بی تاب را
خاک وجود عاشقان برباد خودکامی مده
ای ترک آتش خوبگیر از تشنه کامان آب را
زنجیر شیران کرده ای هر تاری از گیسوی خود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.