گنجور

 
حیدر شیرازی

چنان که قطرهٔ شبنم ز ارغوان بچکد

عرق ز عارض آن ماه مهربان بچکد

ز شرم آتش و آب رخش به طرف چمن

گل آب گردد و بر روی گلستان بچکد

اگر ز دیدهٔ من یک زمان نهان گردد

هزار قطرهٔ خونم ز دیدگان بچکد

ز دست دیده و دل روز و شب به فریادم

ز بس که خون دل از دیده‌ام روان بچکد

گهر چو رستهٔ دندان او کجا باشد؟

که قطره‌ای است از ابر درفشان بچکد

چو ترک عربده جویش سنان غمزه کشد

عجب نباشد اگر خونش از سنان بچکد

اگر به نرگس مستش نظر کنم از شرم

هزار قطره گلابش ز ارغوان بچکد

به یاد آتش و آب لب شکرریزش

‏«هزار بیت بگویم که آب از آن بچکد»‏

چو وصف گوهر دندان او کند حیدر

هزار لؤلؤ شهوارش از زبان بچکد

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

سفیده دم چو در از ابر درفشان بچکد

به کام لاله و سون زلال جان بچکد

روان کن آن می چون آفتاب گرماگرم

چنان که خوی ز بناگوش دوستان بچکد

شراب آب حیات است وجان ما مسرور

[...]

اوحدی

عرق چو از رخت، ای سرو دلستان، بچکد

ز خاک لاله برآید، ز لاله جان بچکد

هزار سال پس از مرگ زنده شاید بود

به بوی آب حیاتی کزان دهان بچکد

ازان حدیث لبت بر زبان نمی‌رانم

[...]

ابن یمین

ز تاب می چو خوی از روی دلستان بچکد

مرا ز نرگس تر آب ارغوان بچکد

ز غنچه لب یاقوت رنگ او چه عجب

که خون شود دل لعل از عروق کان بچکد

زرنگ و بوی ندانم گلاب یا عرق است

[...]

سلمان ساوجی

سحاب بهر یمین پادشاه روی زمین

به رقعه‌ای که ز خطش زلال جان بچکد

سواد شعر مرا التماس کرد از من

کنم به دیده سودای که آب از آن بچکد

قصاب کاشانی

عجب مدار گرم دل ز دیدگان بچکد

ز شوق تیغ تو خون گردد آن زمان بچکد

چو وصف نازکی عارضت کنم دائم

به لب نیامده حرف از سر زبان بچکد

حدیث لعل لبت گر کنم عجب نبود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه