ملک ملک ملاحت، شه خوبان خطا!
ریختی خون دل سوخته، بی جرم و خطا
گفتم از ملک ملک شاد شوم، عقلم گفت
به سراپردهٔ سلطان نرسد دست گدا
گرد کوهت چه عجب گر چو کمر می گردم
کز چه باشد تن و اندام تو در بند قبا
سینه از فرقت معشوقه کنم چون آتش
دیده از حسرت دردانه کنم چون دریا
از قفا گرچه رقیب تو قفا خواهد زد
با وجود رخ خوبت نخورم غم ز قفا
سرفرازی کنم ار دور سپهر اندازد
دامن وصل تو در دست من بی سر و پا
صد هزاران دل سودازده در خاک افتد
اگر آشفته شود زلف تو از باد صبا
از هوای رخ چون آتش و آب خط تو
می رود خاک من سوخته بر باد هوا
تا مخالف شدی ای جان جهان با عشاق
سوختی جان و دل حیدر بی برگ و نوا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وین دو تن دور نگردند ز بام و در ما
نکند هیچ کس این بیادبان را ادبی
گرد گرداب مگرد ای که ندانی تو شنا
که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری
ای رفیقان من ای عمر و منصور و عطا
که شما هر سه سمائید و هوائید و صبا
کرده بیچاره مرا جوع به ماه رمضان
خبری هست ز شوال به نزدیک شما
تا به مغرب ننموده است مرا چهره هلال
[...]
شاه باز آمد برحسب مراد دل ما
ملت از رایت او ساخته عونی به سزا
خیل خیل از خدمش تعبه کرده دگر
جوق جوق از حشمش تاختنی برده جدا
سوی هر مرحله راهی (پیموده) برده یک تن
[...]
هرکه آن چشم دژم بیند و آن زلف دوتا
اگر آشفته و شوریده شود هست روا
منم اینک شده آشفتهٔ آن چشم دُژَم
منم اینک شده شوریدهٔ آن زلف دو تا
هوشمن درلب ماهی است به قده سروسهی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.