فهرست زیر شامل اشعاری است که در نسخههای دیوانهای هر دو سخنور آمده است و به هر دو منتسب است:
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳
همام تبریزی (بیت ۱): در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم - بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
سعدی (بیت ۱): در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم - بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
در کتاب گزیدهٔ غزلیات سعدی به انتخاب و شرح دکتر حسن انوری ذیل این غزل آمده است:
«شش بیت اول این غزل در دیوان همام تبریزی، به تصحیح مؤید ثابتی، تهران، ۱۳۳۲، ص ۳۷ آمده. به همین جهت آقای دکتر خطیب رهبر نوشتهاند: این غزل از همام تبریزی است (خ ص ۵۹۴)، اما باید دانست که دیوان همام از روی نسخهای چاپ شده که در تاریخ ۸۱۶ ه ق کتابت شده یعنی قریب ۱۲۴ سال بعد از درگذشت سعدی، از این رو بعید به نظر نمیرسد که کاتب غزل سعدی را به اشتباه در دیوان همام وارد کرده باشد.»
در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲:با آن که برشکستی چون زلف خویش ما را - گفتن ادب نباشد پیمانشکن نگارا
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا - گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳:ما به دست یار دادیم اختیار خویش را - حاصلی زین به ندانستیم کار خویش را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:وه که گر من بازبینم روی یار خویش را - تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴:ساقی همان به کامشبی در گردش آری جام را - وز عکس می روشن کنی چون صبح صادق شام را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را - یا وقت بیداری غلط بودَست مرغ بام را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرقفام را - بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷:مکن ای دوست ملامت من سودایی را - که تو روزی نکشیدی غم تنهایی را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:لاابالی چه کند دفتر دانایی را - طاقت وعظ نباشد سر سودایی را
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹:چشم مستش دوش میدیدم به خواب - کرده بود از ناز آغاز عتاب
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:ماهرویا! روی خوب از من متاب - بیخطا کشتن چه میبینی صواب
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:غافلند از زندگی مستان خواب - زندگانی چیست مستی از شراب
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲:بدیدم چشم مستت رفتم از دست - کوام آذر دلی بو کو نبی مست
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴:سری دارم ز سودای تو سرمست - که با چشم تو آن را نسبتی هست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:نشاید گفتن آنکس را دلی هست - که ندهد بر چنین صورت دل از دست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴:مرا گویند با دشمن برآویز - گرت چالاکی و مردانگی هست
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳:ترکم زمی مغانه سرمست - میآمد و عقل رفته از دست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:دیر آمدی ای نگار سرمست - زودت ندهیم دامن از دست
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵:نه باغ بود و نه انگور و می، نه بادهپرست - که دوست داد شرابی به عاشقان الست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست - که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
سعدی » مواعظ » مراثی » ذکر وفات امیرفخرالدین ابیبکر طاب ثراه:وجود عاریتی دل درو نشاید بست - همانکه مرهم جان بود دل به نیش بخست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲:چنین که هست نماند قرار دولت و ملک - که هر شبی را بیاختلاف روزی هست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳:علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد - دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۵:توانم آنکه نیازارم اندرون کسی - حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است؟
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:به بازوانِ توانا و قوّتِ سرِ دست - خطاست پنجهٔ مسکینِ ناتوان بشکست
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:به آستین ملالی که بر من افشانی - طمع مدار که از دامنت بدارم دست
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶:بوی خوشت همره باد صباست - آنچه صباراست میسر که راست
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۷:معده چو کج گشت و شکمدرد خاست - سود ندارد همه اسباب، راست
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]:دادگر اندر دو جهان پادشاست - ورنه هم آنجا و هم اینجا گداست
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷:در پی آن میدوید دل که نگاری کجاست - نوبت خوبان گذشت شاهد ما وقت ماست
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸:کرد طلوع آفتاب خیز برون بر چراغ - منزل ما ز آفتاب چون دل اهل صفاست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست - هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست - چارهٔ عشق احتمال شرط محبت وفاست
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۳:هر چه رود بر سرم چون تو پسندی رواست - بنده چه دعوی کند؟ حکم، خداوند راست
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲:این ز آب وخاک نیست که جانی مصور است - چشم جهانیان به جمالش منور است
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵:حسن تو را ممالک دلها مسخر است - مقبل کسی که وصل تو او را میسر است
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:از هر چه میرود، سخنِ دوست خوشتر است - پیغام آشنا، نفَسِ روحپرور است
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳:اینک آن روی مبارک که سزای نظر است - مه چه باشد که ز خورشید بسی خوبتر است
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴:بجز از صورت آراسته چیزی دگر است - که آفت اهل دل و فتنه صاحبنظر است
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است - عشقبازی دگر و نفسپرستی دگر است
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳:وداع چون تو نگاری نه کار آسان است - هلاک عاشق مسکین فراق جانان است
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:هزار سختی اگر بر من آید آسان است - که دوستی و ارادت هزار چندان است
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷:مرا دماغ ز بویت هنوز مشکین است - دهان من به حدیث لب تو شیرین است
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه:اگر تجارت بحر و سفینه میخواهی - سفینهای که در او بحرها بود این است
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹:بیا بیا که ز هجر آمدم به جان ای دوست - بیا که سیر شدم بی تو از جهان ای دوست
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰:مرا تویی ز جهان آرزوی جان ای دوست - حیات بهر تو خواهم در این جهان ای دوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴:مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست - هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱:تورا چیزی ورای حسن و آن هست - نپندارم نظیرت در جهان هست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:مرا خود با تو چیزی در میان هست - و گر نه روی زیبا در جهان هست
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹:جان را به جای زلفت جای دگر نباشد - زین منزل خوش او را عزم سفر نباشد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸:با کاروان مصری چندین شکر نباشد - در لعبتان چینی زین خوبتر نباشد
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۹:ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد - غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰:چو رخسارت گل رنگین نباشد - شکر چون لعل تو شیرین نباشد
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - وله فی مدح ابش بنت سعد:فلک را این همه تمکین نباشد - فروغ مهر و مه چندین نباشد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۲:اگر صد دفتر شیرین بخوانی - گرانجان لایق تحسین نباشد
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶:میان ما و شما بود پیش از آن پیوند - که جان علوی ما شد در این قفس در بند
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۷:حریف عمر به سر برده در فسوق و فجور - به وقت مرگ پشیمان همی خورد سوگند
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۴:نیافرید خدایت به خلق حاجتمند - به شکر نعمت حق در به روی خلق مبند
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۷:به کارهای گران مرد کاردیده فرست - که شیر شرزه در آرد به زیر خمّ کمند
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵:هوس عمر عزیزم ز برای تو بود - بکشم جور جهانی چو رضای تو بود
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰:من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود؟ - سر نه چیزیست که شایستهٔ پای تو بود
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷:بر سر کوی تو سرها میرود - جان فدای روی زیبا میرود
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷:سروبالایی به صحرا میرود - رفتنش بین تا چه زیبا میرود
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱:اگر نگار من از رخ نقاب بگشاید - به حسن خویش جهان سر به سر بیاراید
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹۲:بهشت روی تو را پاک دیدهای باید - که جز به دیدن روی تو دیده نگشاید
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳:بیا دمی بنشین تا دلم بیاساید - که آن شمایل خوب انجمن بیاراید
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴:دلم ز عهدۀ عشقت برون نمیآید - به جای هر سر مویی مرا دلی باید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:به حسن دلبر من هیچ در نمیباید - جز این دقیقه که با دوستان نمیپاید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:فراق را دلی از سنگ سختتر باید - مرا دلیست که با شوق بر نمیآید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:مرو به خواب که خوابت ز چشم بِرباید - گرت مشاهدهٔ خویش در خیال آید
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۰:حقیقتیست که دانا سرای عاریتی - ز بهر هشتن و پرداختن نفرماید
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - در مدح صاحب دیوان:سفینهٔ حکمیات و نظم و نثر لطیف - که بارگاه ملوک و صدور را شاید
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۴:گمان مبر که جهان اعتماد را شاید - که بیعدم نبود هر چه در وجود آید
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵:رویت به از آن آمد انصاف که میباید - با روی تو در عالم گر گل نبود شاید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸:سروی چو تو میباید تا باغ بیاراید - ور در همه باغستان سروی نبود شاید
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶:چو چشم مست بدان زلف تابدار آید - اسیر بند کمندت به اختیار آید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲:مرا چو آرزوی روی آن نگار آید - چو بلبلم هوس نالههای زار آید
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹:آفتابی و ز مهرت همه دلها محرور - چشم روشن بود آن را که تو باشی منظور
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور - قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰:از آن شکل و شمایل چشم بد دور - که چشم عاشقان را میدهد نور
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۱:چه داند خوابناک مست مخمور - که شب را چون به روز آورد رنجور
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:چه خوش گفت آن تهیدستِ سلحشور: - جویِ زر بهتر از پنجاه من زور.
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱:غرض ز دیدن شام و دیار مصر و حجاز - اگر حضور عزیزان بود زهی اعزاز
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در وصف شیراز:خوشا سپیدهدمی باشد آنکه بینم باز - رسیده بر سر الله اکبر شیراز
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در لیلةالبراة فرمودهاست:شبی چنین در هفت آسمان به رحمت باز - ز خویشتن نفسی ای پسر به حق پرداز
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۳:جزای نیک و بد خلق با خدای انداز - که دست ظلم نماند چنین که هست دراز
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۴:گروهی از سر بیمغز بیخبر گویند - بریده به سر بدگوی تا نگوید راز
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴:زهی شمایل موزون و قد دلبندش - که هر که دید رخش گشت آرزومندش
سعدی » مواعظ » مراثی » در مرثیهٔ سعد بن ابوبکر:به هیچ باغ نبود آن درخت مانندش - که تندباد اجل بیدریغ برکندش
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶:این نه دردیست که بی دوست بود درمانش - خُنُک آن جان که نصیبی بود از جانانش
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:صاحبا، عمر عزیز است غنیمت دانش - گوی خیری که توانی ببر از میدانش
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷:برو با ما صلاح و زهد مفروش - که من پندت نخواهم کرد در گوش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳:خطا کردی به قول دشمنان گوش - که عهد دوستان کردی فراموش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴:قیامت باشد آن قامت در آغوش - شراب سلسبیل از چشمه نوش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵:یکی را دست حسرت بر بناگوش - یکی با آن که میخواهد در آغوش
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۱:نگویند از سر بازیچه حرفی - کز آن پندی نگیرد صاحبِ هوش
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۷:فراموشت نکرد ایزد در آن حال - که بودی نطفهٔ مدفون و مدهوش
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸:اشتیاقی به مرادی نفروشد درویش - ور بود تشنه جگر چشمهٔ حیوان در پیش
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹:پرده خویش تویی پرده برانداز ز پیش - یار بارت ندهد تا نشوی دشمن خویش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹:گردن افراشتهام بر فلک از طالع خویش - کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش - من بیکار گرفتار هوای دل خویش
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:شاهد آنجا که روَد، حرمت و عزّت بیند - ور برانند به قهرش پدر و مادر و خویش
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲:که می گوید که هست این صورت از گل - همه لطفی همه جانی همه دل
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۶:چه نیکو گفت ابراهیم ادهم - چو ترک مُلک و دولت کرد و خاتم
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۰:شکم زندانِ باد است ای خردمند - ندارد هیچ عاقل باد در بند
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۸:نباید بستن اندر چیز و کس دل - که دل برداشتن کاریست مشکل
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳:وداع یار و دیارم چو بگذرد به خیال - شود منازلم از آب دیده مالامال
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال - شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - پند و موعظه:توانگری نه به مال است پیش اهل کمال - که مال تا لب گور است و بعد از آن اَعمال
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۹:چنانکه مشرق و مغرب به هم نپیوندند - میان عالم و جاهل تألفست محال
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۱:کَسان که تلخیِ حاجت نیازمودَستَند - تُرُش کنند و بِتابند روی از اهلِ سؤال
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳:قرار بر کفِ آزادگان نگیرد مال - نه صبر در دلِ عاشق نه آبْ در غربال
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸:آرزومندم ولیکن کو قدم - در فراقت شد وجودم کالعدم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:وقتها یک دم برآسودی تنم - قال مولايَ لِطَرفي لا تَنَم
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۰:چون در آواز آمد آن بَرْبَط سرای - کدخدا را گفتم: از بهر خدای
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹:ماه ز مشرق طلوع کرد چو رویت تمام - نی که بود مه که زو مهر کند نور وام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰:شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام - روی تو دیدن به صبح روز نماید تمام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱:ماه چنین کس ندید خوش سخن و کش خرام - ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳:هزاران نقش گوناگون ببستم - به دستانی مگر آیی به دستم
سعدی » گلستان » دیباچه:گِلی خوشبوی در حمام روزی - رسید از دست محبوبی به دستم
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴:نرسیدهست به گوش تو مگر فریادم - ورنه هرگز ندهد دل که نیاری یادم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:من از آن روز که در بند توام آزادم - پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸:سعادتی که ز ناگه درآمدی ز درم - خوش آمدی همه لطفی و مردمی و کرم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴:نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم - برفت در همه عالم به بی دلی خبرم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم - گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۳:مرا به صورت شاهد نظر حلال بود - که هرچه مینگرم شاهدست در نظرم
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱:در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم - بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم - بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲:ساقیا بر سر جان بار گران است تنم - باده ده باز رهان یک نفس از خویشتنم
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳:عنبرین است به ذکر تو نفسها که زنم - به حدیث دگر آلوده مبادا دهنم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم - با وجودش ز من آواز نیاید که منم
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸:بلبلان را همه شب خواب نیاید زان بیم - که مبادا که برد برگ گلی باد نسیم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۱:امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم - خواب در روضهٔ رضوان نکند اهل نعیم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم - الله الله تو فراموش مکن عهد قدیم
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق:سالک راه خدا پادشه ملک سخن - ای ز الفاظ تو آفاق پر از درّ یتیم
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹:نوبهار و بوی زلف یار و انفاس نسیم - اهل دل را میدهد پیغام جنات نعیم
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:باد گلبوی سحر خوش میوزد خیز ای ندیم - بس که خواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰:ما به بوی زلف یار مهربان آسودهایم - گر نباشد مشک و عنبر در جهان آسودهایم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۳:ما به روی دوستان از بوستان آسودهایم - گر بهار آید وگر باد خزان آسودهایم
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲:ای پیش نقش روی تو صاحبدلان بی خویشتن - وز چشم مستت فتنهها افتاده در هر انجمن
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۵:دشمن چو بینی ناتوان لاف از بروت خود مزن - مغزیست در هر استخوان مردیست در هر پیرهن
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳:به معنی چون شود صورت مزین - چو قصری باشد از خورشید روشن
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳:بکن چندان که خواهی جور بر من - که دستت بر نمیدارم ز دامن
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۷:دلت خوش باد و چشم از بخت روشن - به کام دوستان و رغم دشمن
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۱:خلافِ رایِ سلطان رای جُستن - به خونِ خویش باشد دست شستن
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۸:شبانی با پدر گفت: ای خردمند - مرا تعلیم ده پیرانه یک پند
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵:تا سرم خالی نگردد از خیال ما و من - خویشتن باشم حجاب روی یار خویشتن
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶:غنچهٔ خندان فدا بادت چو بگشایی دهن - آب حیوان است یا لب جان شیرین یا سخن
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۵:گر بدانستی که خواهد مرد ناگه در میان - جامه چندین کی تنیدی پیله گرد خویشتن
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸:خیالی بود و خوابی وصل یاران - شب مهتاب و فصل نوبهاران
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:فراق دوستانش باد و یاران - که ما را دور کرد از دوستداران
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹:شیوه مردان نباشد عشق پنهان باختن - کمتر از پروانه نتوان بود در جان باختن
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:عشقبازی چیست سر در پای جانان باختن - با سر اندر کوی دلبر عشق نتوان باختن
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱:حدیث زلف و خال و چشم و ابرو - نگوید جز زبان عشق نیکو
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹:من از دست کمانداران ابرو - نمییارم گذر کردن به هر سو
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳:چون منی را کی رسد روی جهانآرای تو - دولت چشمم بود گردی ز خاک پای تو
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳:راستی گویم به سروی ماند این بالای تو - در عبارت مینیاید چهره زیبای تو
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱:چو بالای تو گر سروی میان بوستانستی - از آن سرو سهی بستان بهشت جاودانستی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۵:اگر مانند رخسارت گلی در بوستانستی - زمین را از کمالیت شرف بر آسمانستی
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶:توبه کردم که نخوانم دگرت ماه و پری - هر چه دیدیم و شنیدیم از آن خوبتری
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷:شب دوشینه خیالت به عیادت سحری - بر بالین من آمد که فلان هان خبری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵:بخت آیینه ندارم که در او مینگری - خاک بازار نیرزم که بر او میگذری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۱:خواستم تا زحلی گویمت از روی قیاس - بازگویم نه که صدباره ازو نحس تری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۲:دامن جامه که در خار مغیلان بگرفت - گر تو خواهی که به تندی برهانی بدری
سعدی » گلستان » دیباچه:ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند - تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸:ای باد نو بهاری بوی بهشت داری - از سوی گل رسیدی یا پیک آن نگاری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:چون است حال بستان ای باد نوبهاری - کز بلبلان برآمد فریاد بیقراری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:عمری به بوی یاری کردیم انتظاری - زآن انتظار ما را نگشود هیچ کاری
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹:ای نسیم سحری هیچ سر آن داری - کز برای دل من روی به جانان آری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰:خبر از عیش ندارد که ندارد یاری - دل نخوانند که صیدش نکند دلداری
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶:به یک کرشمه توانی که کار ما سازی - ولی به چارۀ بیچارگان نپردازی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۶:اگر کلاله مشکین ز رخ براندازی - کنند در قدمت عاشقان سراندازی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷:امیدوارم اگر صد رهم بیندازی - که بار دیگرم از روی لطف بنوازی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:تو خود به صحبت امثال ما نپردازی - نظر به حال پریشان ما نیندازی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸:خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی - به دولت تو گنه میکند به انبازی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۸:خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی - به دولت تو گنه میکند به انبازی
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸:در آرزوی تو گشتم به هر دیار بسی - مرا ز روی تو هرگز نشان نداد کسی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱:همیزنم نفس سرد بر امید کسی - که یاد ناورد از من به سالها نفسی
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹:نه چنان مست و خرابم ز دو چشم ساقی - که مرا با دگری هست خیالی باقی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۷:به قلم راست نیاید صفت مشتاقی - سادَتی اِحْتَرقَ القَلْبُ مِنَ الاَشْواقِ
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱:اکنون که نیست ما را با دوستان وصالی - پیوند تن نخواهد جانم به هیچ حالی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵:هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی - الا بر آن که دارد با دلبری وصالی
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵:از تشنگی بمردم ای آب زندگانی - چون نیستی در آتش احوال ما چه دانی
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷:ای نور دیده و دل از دیدهها نهانی - با ما نه در میانی کاندر میان جانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳:ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی - دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶:الا ای ماه کنعانی برآ از چاه ظلمانی - به مصر عالم جان شو نشین آنجا به سلطانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹:بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی - و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱:بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی - به غلغل در سماع آیند هر مرغی به دستانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۴:ز خیرت خیر پیش آید، بکن چندانکه بتوانی - مکافات بدی کردن، نمیگویم تو خود دانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۸:خدا را در فراخی خوان و در عیش و تن آسانی - نه چون کارت به جان آید خدا از جان و دل خوانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۹:گهی کاندر بلا مانی ... ... ... خدا خوانی - چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بگردانی
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸:بشنو ز نی سماعی به زبان بیزبانی - شده بیحروف گویا همه صوت او معانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷:نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی - که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹:به جای هر سر مویی گرم بود جانی - فدای خاک کف پای چون تو جانانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶:نگویم آب و گل است آن وجود روحانی - بدین کمال نباشد جمال انسانی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۱:مقابلت نکند با حجر به پیشانی - مگر کسی که تهور کند به نادانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۳:کرم به جای فروماندگان چو نتوانی - مروتست نه چندانکه خود فرومانی
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۰:ز بخت، رویتُرُشکرده، پیشِ یارِ عزیز - مرو، که عیش بر او نیز تلخ گردانی
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۱۹:ز قدر و شوکتِ سلطان نگشت چیزی کم - از التفات به مهمانسرایِ دهقانی
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۱:ندیدهای که چه سختی همیرسد به کسی - که از دهانش به در می کنند دندانی
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:توانگران را وقف است و نذر و مهمانی - زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰:ز بهر تو باید مرا زندگانی - که شیرینتری از زمان جوانی
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:اگر لذت ترک لذت بدانی - دگر شهوت نفس، لذت نخوانی
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳:ای آفتاب خوبان وی آیت الهی - حسن تو را مسخر از ماه تا به ماهی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:نشنیدهام که ماهی، بر سر نَهَد کُلاهی - یا سرو با جوانان، هرگز رَوَد به راهی
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵:اثر لطف خدایی که چنین زیبایی - تا تو منظور منی شاکرم از بینایی
همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۴۸:چون تو از جانب شیراز به تبریز آیی - شکر آن نعمت را وام کنم گویایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳:تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی - کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶:ای گل از غنچه کی برون آیی - که شدم ز انتظار سودایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۰:تا کیام انتظار فرمایی - وقت نامد که روی بنمایی؟
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲:همه چشمیم تا برون آیی - همه گوشیم تا چه فرمایی
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸:برای دیدن رویت خوش است بینایی - ز بهر نام تو آید به کار گویایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶:دریچهای ز بهشتش به روی بگشایی - که بامداد پگاهش تو روی بنمایی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - تنبیه و موعظت:دریغ روز جوانی و عهد برنایی - نشاط کودکی و عیش خویشتن رایی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - تغزل و ستایش صاحب دیوان:شبی و شمعی و گویندهای و زیبایی - ندارم از همه عالم دگر تمنایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۳:امید عافیت آنگه بود موافق عقل - که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۶:ضمیر مصلحت اندیش هر چه پیش آید - به تجربت بزند بر محک دانایی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۸:امید عافیت آن گه بود موافق عقل - که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
-
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰:گلستانی و ما مستان بویی - چه باشد گر بیابم آرزویی
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴۰:تو گویی تا قیامت زشترویی - بر او ختم است، و بر یوسف نِکویی
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۹:ای چشم تو را چو من جهانی شده مست - در پای تو افتاده چو گیسوی تو پست
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰:دوشش دیدم زلف بشولیده و مست - می آمد و دستهای گل سرخ به دست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸:آن یار که عهدِ دوستاری بشکست - میرفت و منش گرفته دامان در دست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:شبها گذرد که دیده نتوانم بست - مردم همه از خواب و من از فکر تو مست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰:هشیار سری بُوَد ز سودای تو مست - خوش آنکه ز روی تو دلش رفت ز دست!
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست - پنداشت که مهلتی و تأخیری هست
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:تدبیر صواب از دل خوش باید جست - سرمایهٔ عافیت کفافست نخست
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲:خیری که برآیدت به توفیق از دست - در حق کسی کن که درو خیری هست
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱:ای آنکه لبت آب حیات طرب است - روی تو چو باده خرمی را سبب است
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲:در آرزوی تو شمع را جان به لب است - زان مرده و سوخته چو من روز و شب است
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه:زانرو که نجات از سفینه سبب است - در بحر غمش دلم سفینه طلب است
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۲۴:تبریز نکو و هر چه ز آنجاست نکوست - مغزند و مپندار تو ایشان را پوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰:از بس که بیازرد دل دشمن و دوست - گویی به گناه مسخ کردندش پوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱:ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست - هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲:چون حال بدم در نظر دوست نکوست - دشمن ز جفا گو ز تنم برکن پوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳:غازی ز پی شهادت اندر تک و پوست - وان را که غم تو کشت فاضلتر ازوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴:گر دل به کسی دهند باری به تو دوست - کت خوی خوش و بوی خوش و روی نکوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵:گر زخم خورم ز دست چون مرهم دوست - یا مغز برآیدم چو بادام از پوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶:گویند رها کنش که یاری بدخوست - خوبیش نیرزد به درشتی که دروست
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵:گر خود ز عبادت استخوانی در پوست - زشتست اگر اعتقاد بندی که نکوست
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۰:خواهی که به طبعت همه کس دارد دوست - با هر که در اوفتی چنان باش که اوست
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۲ - مجلس دوم:دشمن که جفایی کند آن شیوۀ اوست - باری تو جفا مکن که معشوقی و دوست
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۴۰:گفتی غم عشقت همه کس میداند - این راز گشادهای بدان میماند
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹:کس با تو عدو محاربت نتواند - زیرا که گرفتار کمندت ماند
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸:بس چون تو ملک زمانه بر تخت نشاند - هر یک به مراد خویشتن ملکی راند
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹:نه هر که ستم بر دگری بتواند - بیباک چنانکه میرود میراند
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۴۴:معشوقه به گرمابه شبی با ما بود - ما را ز فروغ چهره خورشید نمود
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۷:با دوست به گرمابه درم خلوت بود - وانروی گلینش گل حمام آلود
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴:آن گل که هنوز نو به دست آمده بود - نشکفته تمام باد قهرش بربود
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵:افسوس بر آن دل که سماعش نربود - سنگ است و حدیث عشق با سنگ چه سود؟
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۴۷:می بی لب تو طرب نمیافزاید - خود بی لبت از شراب کاری ناید
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۳:گر تیر جفای دشمنان میآید - دل تنگ مکن که دوست میفرماید
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۴:من چاکر آنم که دلی برباید - یا دل به کسی دهد که جان آساید
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰:گر تیر جفای دشمنان میآید - دلتنگ مشو که دوست میفرماید
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۲:سلطان که به منزل گدایان آید - گر بر سر بوریا نشیند شاید
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:دردا که طبیبْ صبر میفرماید - وین نفسِ حریص را شکَر میباید
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۵۲:گفتا که به ابروم که دارم در سر - کامشب نفسی کنم به پیش تو گذر
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۷:هرچند که هست عالم از خوبان پر - شیرازی و کازرونی و دشتی و لُر
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۷:فرق است میانِ آن که یارش در بر - تا آن که دو چشمِ انتظارش بر در
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۵۴:شد دوش میان ما حکایت آغاز - از هر بن موییم برآمد آواز
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱:تا سر نکنم در سرت ای مایهٔ ناز - کوته نکنم ز دامنت دست نیاز
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۲:نامردم اگر زنم سر از مهر تو باز - خواهی بکشم به هجر و خواهی بنواز
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۵۵:بادا چو کمان قامت اعدای تو کوز - پیچیده در او غم فراوان چون توز
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۳:ای ماه شبافروز شبستانافروز - خرم تن آنکه با تو باشد شب و روز
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴:یا روی به کنج خلوت آور شب و روز - یا آتش عشق بر کن و خانه بسوز
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۵۷:جانا دهنت که هست چون چشمه نوش - میآوردش ظلمت شب در آغوش
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹:گویند مرا صوابرایان به هوش - چون دست نمیرسد به خرسندی کوش
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷:سودی نکند فراخنای بر و دوش - گر آدمیی عقل و هنرپرور و هوش
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۵۸:از سبزه شود خرد چو ماه اندر میغ - چون رفت خرد ز سر بود لایق تیغ
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۹:گر خود همه عالم بگشایی تو به تیغ - چه سود که باز میگذاری به دریغ؟
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۶۸:بنشسته بدیم ما دو شهباز به هم - کردیم به کوه و دشت پرواز بهم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱:چون میکشد آن طیرهٔ خورشید و مهم - من نیز به ذل و حیف تن در ندهم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲:من با دگری دست به پیمان ندهم - دانم که نیوفتد حریف از تو بهم
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۷۰:منگر تو بدان که ما به تن مختصریم - هر چند که کوتهیم عالی نظریم
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:چون ما و شما مقارب یکدگریم - به زان نبود که پردهٔ هم ندریم
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۷۱ - مولانا قطبالدین عتیقی راست:تا چند بود دل به ریا پروردن - در باده نهم سر پس از این تا گردن
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۷۲ - در جواب مولانا قطبالدین عتیقی:ای عادت تو به باده جان پروردن - می خور که ملامتت نخواهم کردن
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۸:از بهر دل یکی به دست آوردن - مطبوع نباشد دگری آزردن
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۰:باز آی و مرا بکش که پیشت مردن - خوشتر که پس از تو زندگانی کردن
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۷۸:از مه قدحی نهاده بر کف گردون - یاران گه خواب نیست خیزید کنون
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۳ - مجلس سوم:بر درگه عزّتت همه خلق زبون - کس را نرسد که این چرا و آن چون
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۸۳:ترکم چو کمان ابروان کرد به زه - تیر مژه انداخت از آن بر که و مه
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۵:ما را نه ترنج از تو مرادست نه به - تو خود شکری پسته و بادام مده
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۸۷:اینت نرسد که بر تنم رشک بری - زیرا که بر او رشک برد ماه و پری
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۸۸:ای همنفسان شدست وصلم سپری - وقت است که آغاز کنم نوحهگری
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۵:گفتم بکنم توبه ز صاحبنظری - باشد که بلای عشق گردد سپری
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶:هر روز به شیوهای و لطفی دگری - چندانکه نگه میکنمت خوبتری
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰:فردا که به نامهٔ سیه درنگری - بس دست تحسر که به دندان ببری
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱:گویند که دوش شحنگان تتری - دزدی بگرفتند به صد حیلهگری
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۸۹:ای صبح که آهنگ به خونم داری - از باد دل مرا چه میآزاری
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۹۰:معشوق ز ذوق باده گلناری - در ساخته بود دوش با بیداری
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۸:آن گوی که طاقت جوابش داری - گندم نبری به خانه چون جو کاری
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۹۳:ای نی تو نه همچو من پریشان حالی - بی درد برین صفت چرا مینالی
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۰:کردیم بسی جام لبالب خالی - تا بو که نهیم لب بران لب حالی
-
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۹۸:ای نی که به ناله غم همیفرسایی - وز نغمه خوش طرب همیافزایی
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱:هرگز بود آدمی بدین زیبایی؟ - یا سرو بدین بلند و خوش بالایی؟
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸:گر کان فضائلی وگر دریایی - بیراحت خلق باد میپیمایی
-
همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۲:سعادت با سلامت یار بادت - نگهدار حوادث کردگارت
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۸:چو کاری بی فُضولِ من بر آید - مرا در وی سخن گفتن نشاید
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۸:اگر دنیا نباشد، دردمندیم - وگر باشد، به مهرش پایبندیم
-
همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۶:مرا به طلعت تو اشتیاق چندانی است - که زائران حرم را به کعبه چندان نیست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:اگر مراد تو ای دوست بیمرادی ماست - مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست
سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱:هنر به چشم عداوت بزرگتر عیب است - گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۶:جوان گوشه نشین شیرمرد راه خداست - که پیر خود نتواند ز گوشهای برخاست
-
همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۱۱:هر گه که دلم ز ره بیفتد - نور رخ تو دلیل گردد
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۵:سلطان باید که خیر درویش - خواهد، نه مراد خاطر خویش
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۷:دیر آمدى، اى نگار سرمست - زودت ندهیم دامن از دست
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۲:وامش مده آن که بی نماز است - گرچه دهنش ز فاقه باز است
-
همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۱۴:بفرست نسیمی که سلام تو رساند - وز دست فراقم به سلامت برهاند
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷:آن را که غمی چون غم من نیست چه داند - کز شوق توام، دیده چه شب میگذراند؟
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸:آن سرو که گویند به بالای تو ماند - هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۵:هر سو دَوَد آن کَش ز برِ خویش براند - وآن را که بخواند به درِ کس ندواند
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:با گرسنگی، قُوَّت پرهیز نماند - افلاس عنان از کف تقوی بستاند
-
همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۱۷:حالی که به صد زبان بیان نتوان کرد - کلک دو زبان چگونه تقریر کند
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۵:بیچاره که در میان دریا افتاد - مسکین چه کند که دست و پایی نزند
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:انگور نوآورده ترش طعم بود - روزی دو سه صبر کن که شیرین گردد
-
همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۳۳:نه آن پیوند دارد با تو جانم - که آید وصف آن اندر بیانم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹:مرا تا نقره باشد میفشانم - تو را تا بوسه باشد میستانم
-
همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۳۹:در سماع آمد بت خوبان چین - آفتابی بر زمین در چرخ بین
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷ - در ستایش شمسالدین حسین علکانی:ای محافل را به دیدار تو زین - طاعتت بر هوشمندان فرض عین