شب دوشینه خیالت به عیادت سحری
بر بالین من آمد که فلان هان خبری
از غم تیرهشب و محنت هجران چونی
وه که مردی ز غم عشق چو من عشوهگری
دادمی کام تو گر بیم رقیبم نبدی
که مبادا ز رقیبان به جهان در اثری
سوز و میساز که تا کام بیابی ز لبم
تا در آتش نشود عود نیابی شکری
مهر من ورز که در روی زمین نیست چو من
شکری جان شکری عشوهگری خوش پسری
کمر بندگیم گر ز میان بگشایی
در شب وصل ببندم ز دو زلفت کمری
نیم شب واله و سرمست درآیم ز درت
خواب مستی کنم اندر بر تو تا سحری
چون شنیدم سخنش گفتم ای جان همام
این خیالیست که دارد به سوی من نظری
گفت خوش باش فلان گرچه خیال است، خوش است
وصل ما نیز خیالیست جهان ره گذری
ترسم آن لحظه که از خواب درآیی گویی
ای دریغا که ز گلزار نچیدیم بری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به گفتگو با خیالی اشاره میکند که در شب به دیدارش آمده و درباره غم عشق و دوری معشوق صحبت میکند. شاعر از عشق و محنتهای آن میگوید و ابراز کرد که اگر ترسی از رقیب نداشت، میتوانست به عشق خود برسد. او با اشاره به آتش عشق و خواستههایی که از معشوق دارد، به سرشت انسانی و زیبایی که در روابط عاشقانه وجود دارد، میپردازد. در نهایت، شاعر میترسد که این خواب و خیال به پایان رسد و او نتواند از زیباییهای عشق بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: شب گذشته، خیال تو به دیدن من در زمانی که سحر بود، بر سر بالینم آمد و گفت که خبری هست.
هوش مصنوعی: از غم و اندوه شبهای تار و سختی دوری چه حالی داری؟ وای که مردی مانند من، به خاطر عشق اینگونه زخمخورده و دلسوخته است.
هوش مصنوعی: اگر نگران رقبایت نبودی، حتماً به من کام و خواستهات را میدادی، تا از اثرات رقبایت در دنیا به دور بمانم.
هوش مصنوعی: با عشق و احساس بسوز و به زندگی ادامه بده تا از لبانم کام بگیری؛ زیرا اگر به آتش قلبم نرسی، هرگز عطر شیرینی نخواهی یافت.
هوش مصنوعی: عشق و علاقهام را حفظ کن، زیرا در دنیا هیچکس مانند من وجود ندارد که اینگونه شیرین و دلفریب باشد.
هوش مصنوعی: اگر کمربند بندگیام را از وسط بگشایی، در شب وصال با دو زلف تو کمری میبندم.
هوش مصنوعی: در نیمهشب، سرشار از شادی و شوق، از در تو وارد میشوم و در آغوش تو به خواب میروم تا صبح زود.
هوش مصنوعی: وقتی سخن او را شنیدم، به خود گفتم که ای روح من، این فقط یک تصور است که به سمت من نگاه میکند.
هوش مصنوعی: میگوید که خوش باش، هرچند که شاید این خوشحالی تنها یک خیال باشد. وصال ما نیز ممکن است خیالی باشد، اما در این دنیا همه چیز گذراست و ما در حال گذر هستیم.
هوش مصنوعی: بسیار نگرانم وقتی از خواب بیدار شوی و دریابی که فرصتمان را برای چیدن گلهای زیبا از باغ از دست دادهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.