گنجور

 
همام تبریزی

در آرزوی تو گشتم به هر دیار بسی

مرا ز روی تو هرگز نشان نداد کسی

وجود خاکی ما را به کوی دوست چه کار

که نیست لایق باغ بهشت خار و خسی

همی‌روم ز پی کاروان فقر مگر

به گوش ما رسد از دور ناله جرسی

به آتشی که در این شب ز دور می‌بینم

کجا رسم که به موسی نمی‌رسد قبسی

ندید منزل سیمرغ چشم شهبازان

خیال بین که تمنا همی‌کند مگسی

به باد رفت سر سرکشان در این سودا

هنوز در سر ما هست از این طلب هوسی

مگر که باد نسیمی بیارد از گلزار

که هست بلبل مسکین اسیر در قفسی

به جانم از نفس صبح می‌رسد بویت

زعمر خویشتنم هست حاصل آن نفسی

در اشتیاق تو خواهد همام جان دادن

که عاشقانت از این درد مرده‌اند بسی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

اگر ز گردش جافی فلک همی‌ترسی

چنین به سان ستوران چرا همی‌خفسی؟

وگر حذر نکند سود با سفاهت او

چنین ز نیک و بد او چرا همی‌ترسی؟

چرا که باز نداری چو مردمان به هوش

[...]

حمیدالدین بلخی

مباش ممتحن زاد و بوم خود زخسی

اسیر خاک عطلت مشو ز کم هوسی

که در زمین غریبی و در سرای کسان

پدید گردد بر مرد ناکسی و کسی

که بیرفیق و حریفی نمانی از عالم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حمیدالدین بلخی
مولانا

یا ساقی الراح خذ و امرلاء به طاسی

فلست املک صبر نوبةالکاس

و تابع‌الطاس مملوا بلا مهل

فان صحوت فهذا نوبة الیاس

و دوام السکر من کأس البقا مددا

[...]

سعدی

همی‌زنم نفس سرد بر امید کسی

که یاد ناورد از من به سال‌ها نفسی

به چشم رحم به رویم نظر همی‌نکند

به دست جور و جفا گوشمال داده بسی

دلم ببرد و به جان زینهار می‌ندهد

[...]

حکیم نزاری

اگر چه سوخته‌ام در بلای عشق بسی

به عمر خود دل ازین سان نداده‌ام به کسی

چه جان بکندم تا گوهری به دست آرم

که خاطرم متعلّق نمی‌شود به خسی

نهان ز خلق نیارم به هیچ کوی گذشت

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه