به جای هر سر مویی گرم بود جانی
فدای خاک کف پای چون تو جانانی
ز جام خویش یکی جرعه در دهانم ریز
مرا ز آن چه که خضر است و آب حیوانی
کسی که دیده بود نوبهار رویت را
دگر به خاطر او نگذرد گلستانی
میان زلف سیاهت دلم همیگوید
که را بود به جهان در چنین شبستانی
مگر ز باغ بهشت آمدی که در دنیی
بر این جمال ندیدیم هیچ انسانی
دلم ز درد تو آسایشی همییابد
که در دهند نیابد ز هیچ درمانی
مگر که سبز شود کشت زار اومیدم
مراست هر نفس از آب دیده بارانی
نه همچو روی تو باشد گلی به فصل بهار
نه چون همام به وصفت هزار دستانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوق است. شاعر به ستایش چهره جذاب و دلربای محبوبش میپردازد و میگوید که زیبایی او بینظیر است و هیچ گل یا موجود دیگری نمیتواند با او قابل مقایسه باشد. همچنین، احساسات عمیق و درد دل خود را از فراق معشوق و آرامش ناشی از یاد او بیان میکند. او امیدوار است که عشقش باعث سرسبزی و زندگی شود، اما در عین حال از دردهای ناشی از دوری و تنهایی نیز صحبت میکند. در نهایت، جمال و جذبه معشوقش را با دیگر زیباییهای دنیا مقایسه میکند و آنها را ناتوان در برابر او میداند.
هوش مصنوعی: به ازای هر مو از سر، زندگیای پرشور وجود دارد که حاضر است جانش را فدای خاک پای تو کند، چرا که تو محبوبی ارزشمند هستی.
هوش مصنوعی: مرا از جام خودت یک جرعه بنوشان که بهشتی و زندگی دوباره به من ببخشی.
هوش مصنوعی: کسی که زیبایی و طراوت چهرهات را در بهار دیده باشد، هیچ وقت زیبایی گلستان را فراموش نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: دل من در میان زلفهای سیاه تو به من میگوید که کسی در این دنیای پر از شگفتی و زیبایی مانند تو را ندارد.
هوش مصنوعی: آیا از باغ بهشت آمدهای که زیبایی تو را در این دنیا هیچ انسانی ندیده است؟
هوش مصنوعی: دل من از درد تو به آرامشی دست پیدا میکند که هیچ درمانی نمیتواند آن را به من بدهد.
هوش مصنوعی: اگر امید من دوباره جوانه بزند، هر لحظه با اشک چشمانم آبیاری میشود.
هوش مصنوعی: هیچ گلی در فصل بهار به زیبایی و魅بت تو نیست و هیچکس نمیتواند به اندازۀ تو در وصف عشق و زیبایی سخن بگوید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟
برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟
که: حیف باشد روح القدس به سگبانی
به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی
برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم
که حیف باشد روح القدس بسگبانی
بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی
مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی
سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی
که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی
معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان
[...]
در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی
بکار من چو سر زلف تو پریشانی
کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان
که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی
بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟
[...]
به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی
که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی
چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش
اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی
غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.