ای باد نو بهاری بوی بهشت داری
از سوی گل رسیدی یا پیک آن نگاری
نی این چنین نسیمی از گلستان نیاید
معلوم شد ز بویت کز همدمان یاری
بر منزلی گذشتی داری از او نشانی
چون زلف مشک بارش خوش بوی بیقراری
بویی که روح بخشد دل را فتوح بخشد
از زلف یارم آید ای گل تو آن نداری
چون قامتش خرامان گردد میان بستان
آنجا تو خود که باشی ای سرو جویباری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف بادی بهاری میپردازد که با خود بوی بهشت و زیباییهایی از گلستان به ارمغان آورده است. شاعر از نسیم ملایمی سخن میگوید که از سوی گلها میآید و به عشق و زیبایی معشوق خود اشاره میکند. او به این نتیجه میرسد که این بوی خوش، تنها میتواند از یار او بیاید که دلانگیز و خوشبوست، و در نهایت تأکید میکند که وقتی معشوق با وقار و زیبایی خود در باغی میرقصید، زیبایی و خوشی واقعی در آنجا حس میشود.
هوش مصنوعی: ای باد خوش بهاری، تو عطر بهشت را با خود آوردی. آیا از سمت گلهای زیبا به سراغ ما آمدهای، یا پیامآور آن معشوقه زیبا هستی؟
هوش مصنوعی: نسیم اینگونهای از باغ گل نمیوزد، پس معلوم میشود که بوی تو از دوستان نزدیکت است.
هوش مصنوعی: شما از محلی عبور کردهاید که نشانههایی از آنجا به جا مانده است، مانند زلف مشکی که بوی خوشی دارد و باعث بیقراری میشود.
هوش مصنوعی: بویی که جان را شاداب میکند و دل را فتح میکند، از موهای محبوبم میآید، ای گل، تو آن را نداری.
هوش مصنوعی: وقتی که او با وقار و زیبایی در باغ راه میرود، تو در آنجا چه کسی هستی ای سرو که در کنارش قرار گرفتهای؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
چون دوستان یکدل در پیش او نهادم
بستد به دوستی دل ننمود دوستداری
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
[...]
ای لعبت حصاری، شغلی دگر نداری
مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری
چونانکه من به شادی روزی هم گذارم
خواهم که تو به شادی روزی همیگذاری
گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره
[...]
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
چون دوستان یکدل دل پیش تو نهادم
بسته به دوستی دل بنموده دوستداری
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
[...]
ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در
از یار خواه باده وز باده خواه یاری
دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد
جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری
در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا
[...]
تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟
چون میشویم عاشق بر چهرهٔ تو باری
از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان
مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!
خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.