گنجور

 
سعدی

راستی گویم به سروی ماند این بالای تو

در عبارت می‌نیاید چهره زیبای تو

چون تو حاضر می‌شوی من غایب از خود می‌شوم

بس که حیران می‌بماندم وهم در سیمای تو

کاشکی صد چشم از این بی خوابتر بودی مرا

تا نظر می‌کردمی در منظر زیبای تو

ای که در دل جای داری بر سر چشمم نشین

کاندر آن بیغوله ترسم تنگ باشد جای تو

گر ملامت می‌کنندم ور قیامت می‌شود

بنده سر خواهد نهاد آن گه ز سر سودای تو

در ازل رفته‌ست ما را با تو پیوندی که هست

افتقار ما نه امروز است و استغنای تو

گر بخوانی پادشاهی ور برانی بنده‌ایم

رای ما سودی ندارد تا نباشد رای تو

ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را

نفس ما قربان توست و رخت ما یغمای تو

ما سراپای تو را ای سروتن چون جان خویش

دوست می‌داریم و گر سر می‌رود در پای تو

وین قبای صنعت سعدی که در وی حشو نیست

حد زیبایی ندارد خاصه بر بالای تو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل ۴۸۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۴۸۳ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

ای تماشاگاه جان‌ها صورت زیبای تو

وی کلاهِ فرقِ مردان پای تا به پایِ تو

چرخ گردان در طواف خانهٔ تمکین تو

عقل پیر احسنت‌گویِ حکمتِ برنای تو

چون خجل کردی دو عالم را پدید آمد ز رشگ

[...]

سوزنی سمرقندی

تا جهان باشد جهان بادا بکام و رأی تو

ملک در فرمان کلک مملکت آرای تو

سرمه چشم بزرگان باد خاک پای تو

وز بزرگان هیچکس ننشیند اندر جای تو

باد در حفظ ملک دین تو و دنیای تو

[...]

مولانا

ای جهان برهم زده سودای تو سودای تو

چاشنی عمرم از حلوای تو حلوای تو

دامن گردون پر از در است و مروارید و لعل

می‌دوانند جانب دریای تو دریای تو

جان‌های عاشقان چون سیل‌ها غلطان شده

[...]

همام تبریزی

چون منی را کی رسد روی جهان‌آرای تو

دولت چشمم بود گردی ز خاک پای تو

روی بنمودی و غوغا در جهان انداختی

تا جهان باشد مبادا ساکن از غوغای تو

روزگارم ز استخوان سر چو انگیزد غبار

[...]

ابن یمین

سنبل است آن بنا‌گوش سمن‌سیمای تو

یا کمند عنبرین یا زلفِ سوسن‌سای تو

چون تو سرو راستی را چشم کس هرگز ندید

هم تو باشی آنکه کژبین بیندش همتای تو

چشم آن دارم ز بخت خود که روزی بی‌حجاب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه