توبه کردم که نخوانم دگرت ماه و پری
هر چه دیدیم و شنیدیم از آن خوبتری
تا ببینیم نظیرت به جهان گردیدیم
نیکوان را همه دیدیم تو چیزی دگری
عارفان روی تو جویند نه گلهای بهشت
عقلشان میکند اقرار به صاحبنظری
میروی دیده مردم نگران از چپ و راست
همه در حسرت خاکی که بر او میگذری
التفاتی نکند سوی کسی چشم خوشت
هر یکی را هوس آن که کجا مینگری
هوس آن بود که حسنت همگی در یابم
باز دیدم نه به اندازه نور بصری
میدهد زلف تو را باد صبا تشویشی
مگر ای باد تو از غیرت ما بیخبری
مگذر بر سر زلفش که گرفتار شوی
جان ازین دامِ به هم برشده بیرون نبری
عاشقی را که بود غیرت صحبت چو همام
راز معشوق نگوید به نسیم سحری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و زیبایی معشوق سخن میگوید و اعلام میکند که دیگر به زیباییها و جذابیتهای ماه و پری توجهی نخواهد کرد. او به زیبایی بینظیر معشوقش که هیچکس دیگری نمیتواند آن را به اندازهٔ کافی درک کند، میپردازد. عارفان به دنبال دیدن معشوق خود هستند و حتی عقل آنها به وجود او اعتراف میکند. شاعر بیان میکند که حتی وقتی مردم به زیبایی او نگاه میکنند، هنوز در حسرت دیدن خاکی هستند که او از آن میگذرد. او با اشاره به زلف معشوق و تلاطم آن به وسیلهٔ باد، از عشق و وابستگی عمیق خود به او سخن میگوید و همچنین اشاره میکند که راز عشق هرگز در گفتگوهای سطحی فاش نمیشود.
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتم که دیگر به ماه و پری نگاه نکنم، زیرا هر چه از زیباییها دیدم و شنیدم، بهتر از آنها وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ما برای دیدن نظیر تو به هر گوشهای سفر کردیم و نیکوکاران را مشاهده کردیم، اما تو چیز دیگری هستی.
هوش مصنوعی: عارفان به دنبال حقیقت وجود تو هستند و نه زیباییهای بهشت. عقل آنها به شناخت و تحسین صاحبنظران واقعی میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی به سمت جلو میروی، مردم از دو طرف به تو نگاه میکنند و نگران هستند. همه آنها آرزو دارند که بر خاکی که بر آن قدم میزنی، پای بگذارند.
هوش مصنوعی: به کسی توجهی نمیکند که به چشمان زیبا و دلربایت نگاه کند. هر فردی آرزو دارد بداند که تو به چه کسی مینگری.
هوش مصنوعی: آرزو داشتم که زیباییات را به تمام وجود درک کنم، اما متوجه شدم که این زیبایی، فراتر از حد توان بیناییام است.
هوش مصنوعی: باد صبا زلف تو را به هم میزند، اما ای باد، تو بیخبر از غیرت ما هستی.
هوش مصنوعی: بهتر است در کنار زلفهای او نروی، چون ممکن است به دام عشق او بیفتی و از این دام که بر هم تنیده شده، نتوانی نجات پیدا کنی.
هوش مصنوعی: عاشقی که غیرت دارد در صحبتهایش، راز معشوق را مثل همام (شخصیتی عاشق و باغیرت) با کسی در میان نمیگذارد، حتی به نسیم صبحگاهی هم نمیگوید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.