بکن چندان که خواهی جور بر من
که دستت بر نمیدارم ز دامن
چنان مرغ دلم را صید کردی
که بازش دل نمیخواهد نشیمن
اگر دانی که در زنجیر زلفت
گرفتار است در پایش میفکن
به حسن قامتت سروی در آفاق
نپندارم که باشد غالب الظن
الا ای باغبان این سرو بنشان
و گر صاحب دلی آن سرو برکن
جهان روشن به ماه و آفتاب است
جهان ما به دیدار تو روشن
تو بی زیور محلایی و بی رخت
مزکایی و بی زینت مزین
شبی خواهم که مهمان من آیی
به کام دوستان و رغم دشمن
گروهی عام را کز دل خبر نیست
عجب دارند از آه سینه من
چو آتش در سرای افتاده باشد
عجب داری که دود آید ز روزن
تو را خود هر که بیند دوست دارد
گناهی نیست بر سعدی معین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به محبوب خود میگوید که هرچقدر بخواهد میتواند بر او سخت بگیرد، اما او از دامن محبوبش دست نخواهد کشید. او اشاره میکند که دلش به گونهای صید شده که دیگر نمیتواند به آرامش برسد و از زنجیر محبت او رها نمیشود. شاعر از محبوب میخواهد که مانند سروی زیبا در دل دنیا قرار بگیرد و بر کاشته شدن او تاکید دارد. او همچنین میگوید که عشق و دیدار محبوبش برای او جهان را روشن کرده و حتی بدون زیورآلات هم زیباست. در پایان، از او دعوت میکند که به مهمانیاش بیاید و از آتش عشق و دلتنگیاش سخن میگوید و به وفاداری و بیگناهی خود در عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: هرچقدر که بخواهی بر من ظلم کن، اما من هرگز از دامن تو جدا نخواهم شد.
هوش مصنوعی: تو چنان دل مرا به دام انداختی که دیگر نه دلم میخواهد به خانهام برگردم.
هوش مصنوعی: اگر میدانی که او به خاطر زلفهای تو در بند و زنجیر است، نباید او را بیشتر به زنجیر بیندازی.
هوش مصنوعی: به زیبایی قامت تو، نمیتوانم فکر کنم که برگ سروی در جهان وجود داشته باشد که از تو زیباتر باشد.
هوش مصنوعی: ای باغبان، این سرو را بکار و اگر شخصی دلسوختهای هست، آن سرو را برای او بردار.
هوش مصنوعی: جهان با نور ماه و خورشید روشن است، اما دنیا برای ما با دیدن تو روشن و پرنور میشود.
هوش مصنوعی: تو بدون زینت و آرایش، زیبایی خاصی داری و حتی بدون لباس و زیور هم جذاب و دلخواهی.
هوش مصنوعی: شبی را تصور میکنم که تو مهمان من خواهی بود، شبی که دوستیها را جشن میگیریم و بر دشمنان غلبه میکنیم.
هوش مصنوعی: گروهی از مردم که از حال دل من خبر ندارند، از ناله و آه من شگفتزده هستند.
هوش مصنوعی: وقتی آتش در خانهای شعلهور باشد، چطور میتوان انتظار داشت که دود از در یا پنجره بیرون نیامد؟
هوش مصنوعی: هر کس تو را ببیند دوستت میدارد و این خطایی نیست بر سعدی معین.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نگه کن آب و یخ در آبگینه
فروزان هر سه همچون شمع روشن
گدازیده یکی دو تا فسرده
بیک لون این سه گوهر بین ملون
غریبی می چه خواهد یارب از من؟
که با من روز و شب بسته است دامن
غریبی دوستی با من گرفتهاست
مرا از دوستی گشتهاست دشمن
ز دشمن رست هر کو جست لیکن
[...]
شبی گیسو فروهشته به دامن
پلاسین معجر و قیرینه گرزن
بکردار زنی زنگی که هرشب
بزاید کودکی بلغاری آن زن
کنون شویش بمرد و گشت فرتوت
[...]
همیدون شخّهای کوه قارن
به چشمش همچنان آید که گلشن
ز مویش خانه گردد سنبلستان
ز رویش بوستان گردد شبستان
چو مشگین زلف پیش باد دارد
شود زو باغ و بستان سنبلستان
سپاه مهر او بر من بتازد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.