اشتیاقی به مرادی نفروشد درویش
ور بود تشنه جگر چشمهٔ حیوان در پیش
لذت آب ز سیراب نباید پرسید
این سخن خوش بود از تشنه جیحون اندیش
ذوق آن حال کسی راست که از نوش وصال
به فراغت شود و میخورد از هجران نیش
مرد را آرزوی نفس حجاب نظر است
التفاتی به جهان زان ننماید درویش
عشق بازان حقیقت همه بازی شمرند
مهر آن دل که بود در هوس مرهم ریش
عشق حالیست عجب زان نتوان داد نشان
نرسیدهست به ما مدعیان نامی بیش
تو هم آیینه و هم ناظر و هم منظوری
چشم بگشای ودر آیینه ببین صورت خویش
ای همام این سخن از دفتر اصحاب دل است
تا نشویی ورق نفس ندانی معنیش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ جاذبه و پیچیدگی عشق و سیراب شدن از آن بیان شده است. شاعر به این نکته اشاره میکند که لذت واقعی عشق و وصال را تنها کسانی درک میکنند که از دوری و فراق رنج کشیدهاند. همچنین، درویشها که به دنیا بیتوجهند، به عمق عشق و حقیقت آن پی میبرند. عشق، حالتی عجیب است که نمیتوان به سادگی آن را توصیف کرد. شاعر از مخاطب میخواهد خود را در آینه ببیند و به شناخت درونی دست یابد. این سخنان از حکمتهای عمیق و تجربیات دلسوزان است که درک آن نیازمند آگاهی و دلنگری است.
هوش مصنوعی: درویشی هیچگاه اشتیاق و آرزوی خود را که به چیزی بزرگ و ارزشمند دارد، نخواهد فروخت، حتی اگر در موقعیت بسیار سختی باشد و تشنه به زندگی و فراوانی باشد.
هوش مصنوعی: لذت نوشیدن آب را از کسی که سیراب شده نپرس، زیرا این حرف از کسی که به شدت تشنه است، بسیار خوشایند به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: کسی که از شیرینی وصال و دیدار معشوق لذت میبرد، در حالی که در آرامش است، میتواند از درد و جدایی کنارهگیری کند و بیدلی را که از دوری عشق برایش پیش میآید، تحمل کند.
هوش مصنوعی: مرد برای رسیدن به خواستههای خود، حجاب و مانعی بر سر راهش میبیند و به خاطر آن، درویش و بینیاز به دنیا توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: عاشقانی که به حقیقت عشق پی بردهاند، همه چیز را به عنوان بازی مینگرند. اما کسی که دلش پر از آرزوهای عاشقانه است، به دنبال آرامش و درمانی برای زخمهایش میباشد.
هوش مصنوعی: عشق حالتی شگفتانگیز است که نمیتوان هیچ نشانی از آن ارائه داد. ما مدعیان بزرگ هنوز به این احساس ناب دست نیافتهایم.
هوش مصنوعی: تو هم مانند یک آیینه هستی و هم ناظر. پس چشمانت را باز کن و در آیینه خود، چهرهات را تماشا کن.
هوش مصنوعی: ای همام، این کلام از کتاب اهل دل گرفته شده است؛ تا زمانی که ورق وجود خود را نخوانی، نخواهی فهمید منظور چیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا تو آن خیش ببستی به سر اندر، پسرا
بر دلم گشت فزون از عدد ریشهش ریش
ماهرویا، به سر خویش، تو آن خیش مبند
نشنیدی که کند ماه تبه جامهٔ خیش ؟
رزبان تاختنی کرد به شهر از رز خویش
در رز بست به زنجیر و به قفل از پس و پیش
بود یک هفته به نزدیکی بیگانه و خویش
ز آرزوی بچهٔ رز، دل او خسته و ریش
این منم یافته مقصود و مراد دل خویش
با حوادث شده بیگانه و با دولت خویش
وین منم دیده و دل کرده پس از چندین سال
روشن و شاد به دیدار ولینعمت خویش
صدر اسلام عمادالدینْ بوبکر که هست
[...]
گردن افراشتهام بر فلک از طالع خویش
کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش
عمرها بودهام اندر طلبت چاره کنان
سالها گشتهام از دست تو دستان اندیش
پایم امروز فرورفت به گنجینه کام
[...]
پرده خویش تویی پرده برانداز ز پیش
یار بارت ندهد تا نشوی دشمن خویش
آفتابیست که از دیدۀ کس نیست دریغ
گر هواهای تو چون ابر نباید در پیش
آشنایی نبود جان تو را با جانان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.