اگر نگار من از رخ نقاب بگشاید
به حسن خویش جهان سر به سر بیاراید
جمال خود به نقاب از نظر همیپوشد
به سمع او برسانید، کاین نمیباید
از آفریدن شاهد غرض همین بودهست
که از مشاهده صاحب دلی بیآساید
به آستین و به دامان شکر کشند آنجا
که پسته را به سخن یا به خنده بگشاید
لبش به خون دلم تشنه است و من خشنود
از آن که خون منش در نظر همیآید
ولی گر آب حیات است خون من به مثل
دریغ باشد کاو لب بدان بیالاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت معشوقهای است که اگر نقاب خود را از چهره بردارد، جهان را به تماشای زیبایی خود دعوت میکند. شاعر به معشوق میگوید که چرا زیباییاش را پنهان کرده و باید دیگران را از جمال خود آگاه کند. شاعر احساس تشنگی از علاقه به معشوق دارد، با وجود اینکه خونش به خاطر عشقش به معشوق به جوش آمده، او راضی است که در عوض، زیبایی معشوق را ببیند. در نهایت، او اشاره میکند که اگر خونش هم مانند آب حیات باشد، نباید به لبهای معشوق نزدیک شود.
هوش مصنوعی: اگر محبوب من زیباییاش را نشان دهد، تمام جهان تحت تأثیر زیبایی او قرار میگیرد و بهطرز شگفتانگیزی زیبا میشود.
هوش مصنوعی: زیباییاش را با پوششی میپوشاند، اما به او بگویید که این کار مناسب نیست.
هوش مصنوعی: هدف از خلق شاهد این بوده است که از دیدن دلسوزی یک دلباخته آرامش بگیرد.
هوش مصنوعی: در جایی که پسته را با صحبت یا لبخند میتوان باز کرد، آن گمان می رود که آسایش و آرامش برقرار باشد و زندگی شیرین و خوشایند شود.
هوش مصنوعی: لب او از دل خونین من تشنه است و من از این که خونِ وجودم در نظر او جلوهگر است، خوشحالم.
هوش مصنوعی: اگر خون من همچون آب حیات باشد، هیچ فایدهای ندارد چون او فقط به لبهای دیگری نزدیک میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آید او را چون من به ناخوشی باشم
مرا که خوشی او بود ناخوشی، شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ز دیدگانم باران غم فرود آید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
[...]
زهی سزای محامد محمد بن خطیب
که خطبهها همی از نام تو بیاراید
چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ
ز شاخسار همی بیثبات نسراید
ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر
[...]
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
[...]
خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.