جان را به جای زلفت جای دگر نباشد
زین منزل خوش او را عزم سفر نباشد
جانا دلم ربودی گویی خبر ندارم
در زلف خود طلب کن زانجا به در نباشد
رویی و صد لطافت چشمی و جمله آفت
زین خوبتر نیاید زان نیکتر نباشد
در زیر خرمن گل داری شکرستانی
در هیچ بوستانی گل با شکر نباشد
نقشت همیپرستم گو سر برو ز دستم
سودای خوب رویان بیدردسر نباشد
جایی که تیرباران آید ز غمزۀ تو
جز جان نازنینان آنجا سپر نباشد
عاشق چنان به بویت از دور مست گردد
کاو را اگر بگیری در بر خبر نباشد
هر عاشقی که چشمش روی تو دیده باشد
گر بنگرد به غیری صاحبنظر نباشد
در جان همام دارد امّید روز وصلت
ای وای بر امیدش آن روز اگر نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به توصیف عشق و زیبایی معشوق میپردازد و میگوید که عشق او برایش بینظیر است. جانش را فقط برای وی میخواهد و نمیتواند به دیگری فکر کند. او اشاره میکند که در دنیا هیچ چیزی به زیبایی و لطافت معشوق نمیرسد و هیچ جا نمیتوان پیدا کرد که گل و شکر به هم نزدیک باشند. عشق و دلبستگی او چنان است که اگر کسی به عشق او فکر کند، دیگر نمیتواند به کس دیگری نظر کند. در نهایت، شاعر به امید وصال معشوق اشاره میکند و میگوید که اگر آن روز نیاید، امید او به شدت آسیب خواهد دید.
هوش مصنوعی: جان نمیتواند جای دیگری به جز زلف تو داشته باشد، از اینجا که در آن سکونت دارد، تصمیم به سفر نمیگیرد.
هوش مصنوعی: عزیزم، تو قلب مرا دزدیدی و انگار که ناآگاه هستی. در گیسوانت جستجو کن، چرا که از آنجا خروجی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تو دارای چهرهای زیبا و لطافتهای بسیار هستی و هیچ چیز بهتر از این زیبایی و نیکی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در زیر بیخ گل، انباری از شکر وجود دارد که در هیچ باغ دیگری نمیتوان چیزی مشابه آن را یافت.
هوش مصنوعی: من به نقشت عشق میورزم، اما بیا و از چنگ من برو. آرزویم برای زیباییها بدون هیچ زحمت و دردسری نیست.
هوش مصنوعی: در جایی که تیرهای مرگ ناشی از نیشهای زهرآگین تو فرود میآید، تنها جانهای نازنین در برابر آن هیچ محافظی نخواهند داشت.
هوش مصنوعی: عاشق زمانی که بوی تو را از دور استشمام کند، چنان سرمست و شاداب میشود که حتی اگر او را در آغوش بگیری، متوجه نخواهد شد.
هوش مصنوعی: هر عاشقی که چهره تو را دیده، اگر به دیگری نگاه کند، همچون کسی نیست که نظر و دیدگاه خاصی داشته باشد.
هوش مصنوعی: در دل همام امید رسیدن به روز وصال وجود دارد، اما اگر آن روز نیاید، وای بر امید او!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با کاروان مصری چندین شکر نباشد
در لعبتان چینی زین خوبتر نباشد
این دلبری و شوخی از سرو و گل نیاید
وین شاهدی و شنگی در ماه و خور نباشد
گفتم به شیرمردی چشم از نظر بدوزم
[...]
ما را ز کوی جانان عزم سفر نباشد
بی عمر زندگانی کس را بسر نباشد
وصف دهان شیرین می گویم و ندانم
در وصف او چه گویم کان مختصر نباشد
زلف ترا به هر سو باد افگند ازان رو
[...]
مردان این قدم را باید که سر نباشد
مرغان این چمن را باید که پر نباشد
آن سر کشد درین کو کز خود برون نهد پی
وان پا نهد درین ره کش بیم سر نباشد
در راه عشق نبود جز عشق رهنمائی
[...]
ما را به جز خیالت، فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد
کی شبروان کویت آرند ره به سویت
عکسی ز شمع رویت، تا راهبر نباشد
ما با خیال رویت، منزل در آب دیده
[...]
در پایش افکنم سر، تا دردسر نباشد
با زلف او دهم دل، تا دل دگر نباشد
روزی به یاد زلفش، گر شب به روز آرم
باید که جز رخ او، شب را سحر نباشد
هرکس که در ره او، بنهاد پای چون شمع
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.