بهشت روی تو را پاک دیدهای باید
که جز به دیدن روی تو دیده نگشاید
به آب چشم دهم غسل نور بینایی
نظر به چشمهٔ خورشید اگر بیالاید
سپیدهدم به هوای بهار هر روزی
به شبنم سحری روی گل بیاراید
که تا به روی تو ماند مگر نمیداند
که غیر حسن و طراوت ملاحتی باید
به خاک کوی تو چون بگذرد نسیم بهار
حیاتبخشی و بوی خوشش بیفزاید
دریغ عهد جوانی که بی تو رفت از دست
کجاست تا به چنین صحبتی بیاساید
ولی به دولت حسنت امید میدارم
که روزگار جوانی به فرق باز آید
به بخت گفتم با ما موافقت نکنی
جواب داد که گر دوست لطف فرماید
اگر زند نفسی بی حکایت تو همام
نه از حساب سخندان که باد پیماید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و تاثیر عمیق فردی خاص بر شاعر است. شاعر معتقد است که تنها دیدن روی این شخص میتواند واقعیات و زیباییهای جهان را برایش روشن کند. او آرزو دارد که با اشکهایش چشمش را به نور بینایی بشوید و به دیدار زیباییهای طبیعت بپردازد. همچنین، شاعر به یاد دوران جوانیاش میافتد و از دست رفتن آن دوران بدون حضور معشوق ابراز اندوه میکند. اما امیدوار است که با لطف و زیبایی معشوق، روزگار جوانیاش دوباره به او بازگردد. شاعری تأکید بر این دارد که زیبایی و خوشی در زندگی تنها با حضور این فرد به وجود میآید.
هوش مصنوعی: بهشت وجود تو را باید با نگاه پاک و خالص تجربه کرد، زیرا تنها با دیدن چهرهات، دلها میتوانند روشن شوند.
هوش مصنوعی: با اشک چشم خود، خود را شستشو میدهم تا نور بینایی را به دست آورم، و اگر به چشمهٔ خورشید نزدیک شوم.
هوش مصنوعی: در سپیدهدم بهاری، هر روز شبنم نرم و زیبایی بر روی گلها نشسته و آنها را زینت میدهد.
هوش مصنوعی: شاید او نمیداند که زیبایی و دلربایی تو تا زمانی در نظر خواهد ماند که چیز دیگری به جز حسن و تازگی وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی نسیم بهاری از کوی تو میگذرد، جان تازهای میبخشد و عطر خوشش را بیشتر میکند.
هوش مصنوعی: عجب که ای کاش دوران جوانی که با تو سپری شد، از دست نرفته بود. کجاست آن زمانه که بتوانم با چنین صحبتهایی آرامش بگذارم؟
هوش مصنوعی: من به زیبایی و لطف تو امید دارم که روزهای جوانی به خوبی تجربه شود و با ورود به فصل جدیدی در زندگی، تفاوتی محسوس ایجاد کند.
هوش مصنوعی: به شانس و تقدیر گفتم که اگر با ما همراهی نکنی، جواب شنیدم که اگر دوستی مهر کند، همه چیز تغییر میکند.
هوش مصنوعی: اگر لحظهای بدون یاد تو زندگی کنم، چه فرقی دارد که زندگیام چه معنایی دارد؟ کسی که از حکایت تو بیخبر باشد، مانند بادی است که فقط در فضا میگذرد و هیچ چیزی را درک نمیکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آید او را چون من به ناخوشی باشم
مرا که خوشی او بود ناخوشی، شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ز دیدگانم باران غم فرود آید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
[...]
زهی سزای محامد محمد بن خطیب
که خطبهها همی از نام تو بیاراید
چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ
ز شاخسار همی بیثبات نسراید
ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر
[...]
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
[...]
خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.