سعادتی که ز ناگه درآمدی ز درم
خوش آمدی همه لطفی و مردمی و کرم
منم که زان لب شیرین حدیث میشنوم
منم که باز در آن روی خوب مینگرم
به چشمهای خوشت میل عاشقان بیش است
ز تشنگان به لب جوی و مفلسان به درم
همیشه طالب آب حیات میبودم
چو بافتم بنشستم به کام دل بخورم
زمان هجر خیالت رسید فریادم
وگرنه کی غم دوری گذاشتی اثرم
خبر مپرس که روز فراق چون بودی
که از مشاهده امشب ز ذوق بیخبرم
مرا ز روی تو خورشید در شبستان است
چه التفات بود سوی شمع یا قمرم
گر از بهشت کند امشبم طلب رضوان
بگویمش که ازین روضه درنمیگذرم
اگر نظیر تو جوید نظر محال بود
مگر خیال تو آید به خواب در نظرم
نهاد شکّر شکر تو در دهان همام
حلاوتی که فراموش میکند شکرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ورود ناگهانی یک شخص خوشایند و محترم به زندگیاش صحبت میکند. او از لذت شنیدن سخنان شیرین آن فرد و نگاه کردن به چهرهاش میگوید. عشق او به چشمان آن شخص باعث تشنگی بیشترش شده و به دنبال آب حیات است. شاعر از زمان جدایی و سختیهای آن میگوید و اینکه در آن زمان، از دوری آن شخص به شدت رنج میبرد. او به زیبایی آن فرد و تأثیرش بر زندگیاش اشاره میکند و معتقد است که هیچکس نمیتواند جایگزین آن محبوب شود. در انتها، او نیز از حلاوت کلام آن شخص حرف میزند و احساس رضایت و شادی ناشی از وجود او را بیان میکند.
هوش مصنوعی: سعادتی که به طور ناگهانی وارد زندگیام شد، خیلی خوشایند بودی. همه ویژگیها و زیباییهای انسانی و نیکوکاری در تو جمع شده است.
هوش مصنوعی: من کسیام که از آن لبهای شیرین داستانها را میشنوم و دوباره به آن چهرهی زیبا مینگرم.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و دلانگیز تو برای عاشقان جذابیت بیشتری دارد تا تشنهکامان که به لب جوی آب نگاه میکنند یا بیبهرهها که به دنبال ثروت هستند.
هوش مصنوعی: من همیشه در جستجوی آب حیات بودم و وقتی به آرامش رسیدم، به آنچه که میخواستم، دست یافتم و از آن لذت بردم.
هوش مصنوعی: زمانی که یاد تو در دل من اوج گرفت، فریاد عواطف من به گوش رسید، وگرنه دوری تو چه تاثیری بر من گذاشته بود؟
هوش مصنوعی: از حال و روز جدایی نپرس، زیرا در این شب که از دیدن تو خوشحالم، از حس و حال خود بیخبرم.
هوش مصنوعی: چهره تو برای من مانند خورشید در تاریکی شب میتابد. پس چه نیازی به توجه به شمع یا ماه دارم؟
هوش مصنوعی: اگر امشب از بهشت خواستهای به من بدهی، به او میگویم که نمیتوانم از این باغ زیبا جدا شوم.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد مانند تو را ببیند، غیرممکن است، مگر اینکه تصویر تو در خواب به ذهنم بیفتد.
هوش مصنوعی: شکر تو در دهان همام آنقدر شیرین است که او حتی طعم شکر را فراموش میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نظر همی کنم ار چند مختصر نظرم
به چشم مختصر اندر نهاد مختصرم
نمیشناسم خود را که من کیم به یقین
از آنکه من ز خود اندر به خود همی نگرم
عیان چو باز سفیدم نهان چو زاغ سیاه
[...]
اگر چه نیستت از چشم دوستان آزرم
چرا نیاید ازین شیبت سپیدت شرم
ایا به عالم عهد از تو نوبهاروفا
چرا چنین ز نسیم صبات بیخبرم
به خاصه چون تو شناسی که رنگ و بوی نداد
خرد به باغ سخن بیشکوفهٔ هنرم
به صد زبانت چو سوسن بگفته بودم دی
[...]
جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم
وحید گنج هنر بود و بود عم به سرم
به سوی این دو یگانه به موصل و شروان
دلی است معتکف و همتی است برحذرم
هنر بدرد ز دندان تیز سین سخا
[...]
چو ماه یکشبه بنهفت چهره از نظرم
مه دو هفته درآمد به تهنیت ز درم
بداد مژده عید از لطف چنانک گرفت
ز فرق تا به قدم جمله در گل و شکرم
مرا به شادی رویش به سینه باز آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.