لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
همام تبریزی

این ز آب وخاک نیست که جانی مصور است

چشم جهانیان به جمالش منور است

گر زان که نسبتش به عناصر همی‌کنند

آبش مگر ز کوثر و خاکش ز عنبر است

ذکر زبان هر که نظر می‌کند بر او

سبحان من یصور و الله اکبر است

گل پیش ما مریز و دگر ارغوان میار

جانم فدای آن که از این هر دو خوش‌تر است

عنبر میان آتش مجمر چه می‌نهی

ز انفاس دوست مجلس ما خود معطر است

شمع از میان جمع برون بر که امشبم

در خانه روشنایی خورشید انور است

ساقی بیار باده که از مجلس الست

ما را هنوز مستی یک جرعه در سر است

نی نشکنیم از می دنیا خمار خویش

ما را شراب از لب می‌گون دلبر است

جام جهان‌نمای الهی‌ست صورتش

انصاف می‌دهند نظرها که مظهر است

با عاقلان بگوی که اصحاب عشق را

ذوق است رهنمای نه اندیشه رهبر است

در تنگنای لفظ نگنجد بیان ذوق

زان سوی حرف و صوت مقامات دیگر است

چون چشم مست یار دهد می به عاشقان

کی درمیان مجال صراحی و ساغر است

جان همام را نفس صبح و بوی دوست

پرورده‌اند زان نفسش روح‌پرور است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سوزنی سمرقندی

فریاد من همیشه از این ایر کافر است

ایر است و با عذاب است و سنگر است

وصفش ترا بگویم اگر خورده نیستی

ور خورده ای صفات وی از منت باور است

ادیب صابر

شمشاد قد و لاله رخ و یاسمین بر است

با سرو و گل به قامت و عارض برابر است

دایم غلام و چاکر یاقوت و شکرم

کو را لب و حدیث ز یاقوت و شکر است

گفتم ز خط و زلف تو بر جان من بلاست

[...]

خاقانی

ای دل به عشق بر تو که عشقت چه درخور است

در سر شدی ندانمت ای دل چه در سر است

درد کهنت بود برآورد روزگار

این دردِ تازه‌روی نگوئی چه نوبر است

شهری غریب دشمن و یاری غریب حسن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
سید حسن غزنوی

جان را ز عارض و لب او شیر و شکر است

دل را ز طره و رخ او مشک و عنبر است

هم دل در آن وصال چو با عنبر است مشک

هم جان در آن فراق چو با شیر شکر است

آشوب عقلم آن شبه عاج مفرشست

[...]

ظهیر فاریابی

گفتار تلخ از آن لب شیرین نه در خورست

خوش کن عبارتت که خطت هرچه خوشتر است

بگشای لب به پرسش من گرچه گفته ام

کان قفل لعل بابت آن درج گوهر است

تا بر گرفتی از سر عشاق دست مهر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه