سری دارم ز سودای تو سرمست
که با چشم تو آن را نسبتی هست
به گوشم میرسد از هر زبانی
که دیدم چشم مستش رفتم از دست
ز دل بویی ندارد هر که جانش
بدان پیوسته ابرویت نپیوست
نپندارم که جز پیش دهانت
نشانی ز آب حیوان در جهان هست
دل از خورشید رخسار تو میسوخت
به زیر سایه زلف تو بنشست
همی زد سرو لاف از سربلندی
چو بالای بلندت دید بشکست
زمین را پایبوست میدهد دست
همام از ذوق آن چون خاک شد پست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلدادگی است. شاعر از شوق و سرمستی ناشی از عشق به معشوق صحبت میکند و به زیباییهای چهره و ابروهای او اشاره میکند. او بیان میکند که هیچ چیز در دنیا به اندازهی زیبایی معشوق اهمیت ندارد و نشانهای از آب حیات را تنها در چهرهاش میبیند. دل شاعر تحت تأثیر نور خورشیدِ رخسار معشوق میسوزد و در سایهی زلف او آرام میگیرد. او همچنین به بلندی و سربلندی معشوق اشاره کرده و بیان میکند که زمین در مقابل زیبایی او مانند خاکی در برابر تقدس و عظمت میایستد. بهطور کلی، شعر حس عمیق عشق و تحسین زیبایی را القا میکند.
هوش مصنوعی: من سرمستی دارم که به خاطر عشق تو به وجود آمده است، چون چشمان تو ارتباطی با آن سرمستی دارند.
هوش مصنوعی: هر زبانی که شنیدم، به من میگوید که چشمان پر از شراب او را دیدهام و به خاطر آن تسلیم شدم.
هوش مصنوعی: هر کسی که جانش به دیار عشق تو پیوسته باشد، باید در دلش عطر و یاد تو باقی مانده باشد. اگر دلش بویی از تو نداشته باشد، یعنی نتوانسته به تو و زیباییهایت وصل شود.
هوش مصنوعی: من فکر نمیکنم که در دنیا نشانی از آب حیات جز نزد دهان تو وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیبایی و تابناکی چهرهات میسوخت و حالا در سایهی زلفهای تو آرام گرفته است.
هوش مصنوعی: سرو جوانی به خاطر زیبایی و بلندی خود به خود میبالید، اما وقتی دید که بالای سرش شکسته شده است، دیگر نتوانست به خود ببالد.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر شادی همام، به زیر پاهای او نرم و لطیف میشود، بهگونهای که هم چون خاکی که نرم شده است، احساس خوشحالی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو با جُفتِ عِنینِ خویش پیوَست،
چو شاخِ خُشک، گَشته سروِ او پَست.
چه خوش عیش و چه خرم روزگار است
که دولت عالی و دین استوار است
سخا را نو شکفته بوستان است
امل را نو دمیده مرغزار است
هنر در مد و دانش در زیادت
[...]
چه . . . یر است این ز . . . یر خر زبر دست
که خر چون دید زو، آنگونه بشکست
خر نر را . . . ون در کردم این . . . یر
به سان ماده خر خوابید در غست
چو . . . ادم ماده خر ار، کره بفکند
[...]
فلک را عهد بس نااستوار است
همه کار جهان ناپایدارست
بیا کس کز پی یک روزه راحت
بمانده روز و شب در انتظارست
هوایی دارد و آبی زمانه
[...]
چو دانستی که معبودی تو را هست
بدار از جستوجوی چون و چه، دست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.