گنجور

 
همام تبریزی

ای پیش نقش روی تو صاحب‌دلان بی خویشتن

وز چشم مستت فتنه‌ها افتاده در هر انجمن

تا خرقه و پشمینه را بازار دعوی بشکنی

طرف کله را برشکن بنمای زلف پرشکن

گوی گریبان کیست کاو سر بر سر دوشت نهد

بیم است کز غیرت کنم صد پاره بر تن پیرهن

چون بار پیراهن کشی؟ کز گل بسی نازک‌تری

پیراهنی باید تو را از لاله و برگ سمن

گل لاف خوبی می‌زند سرو سهی سر می‌کشد

سلطان حسنی هر دو را بنشان به جای خویشتن

از آرزوی قامتت صد عاشق سرگشته را

افتاده بینی بی‌خبر در پای سرو و نارون

هر شب فغان عاشقان آید ز کویت همچنان

کآید به وقت صبحدم فریاد مرغان از چمن

تا مشک جان پرور شود اجزای آهو سر به سر

بفرست بر دست صبا بویی به صحرای ختن

ای در لبت جان‌ها نهان با ما سخن گو یک زمان

تا در تنم گردد روان صد جان شیرین زان دهن

شعرهمام خوش نفس دل را بیفزاید هوس

شیرین بود الفاظ او چون از لبت گوید سخن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

گلبن نوان اندر چمن عریان چو پیش بت شمن

نه یاسمین و نه سمن نه سوسن و نه نسترن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
امیر معزی

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من

تا یک زمان زاری‌ کنم بر رَبع ‌و اَطلال و دِمَن

رَبع از دلم پرخون‌ کنم خاک دمن‌ گلگون کنم

اطلال را جیحون ‌کنم از آب چشم خویشتن

از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی

[...]

نصرالله منشی

از غرب سوی شرق زن بد خواه را بر فرق زن

بر فرق او چون برق زن مگذار ازو نام و نشان»

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نصرالله منشی
ظهیری سمرقندی

هایل هیونی تیز دو، اندک خور بسیار رو

از آهوان برده گرو در پویه و در تاختن

هامون گذاری کوه وش، دل بر تحمل کرده خوش

تا روز هر شب بارکش، هر روز تا شب خارکن

چون باد و چون آب روان در دشت و در وادی دوان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه