وداع یار و دیارم چو بگذرد به خیال
شود منازلم از آب دیده مالامال
ز سوز سینه من ساربان به فریاد است
ز بیم آن که رسد آتشش به بار و جمال
فراق را نفسی چون هزار سال بود
ببین که چون گذرد روز و هفته و مه و سال
مرا به خدمت یاران مهربان ایام
مجال همنفسی داده بود در همه حال
خیالشان که نماید به ما کنون جز خواب
پیامشان که رساند مگر نسیم شمال
میان آتش سوزنده ممکن است آرام
ولی در آتش هجران قرار و صبر محال
امید وعدهٔ دیدار میدهد ایام
خوش است وعده او گر دهد زمانه مجال
دریغ باشد اگر تشنه جان کند تسلیم
میان بادیه در اشتیاق آب زلال
همام با شب هجران و انتظار بساز
مگر طلوع کند آفتاب روز وصال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساس وداع و فراق است. شاعر به دشواریهای جدایی از یار و دیار خود اشاره میکند و از درد و اندوهی که بر او چیره شده، میگوید. او بیان میکند که یاد یاران مهربانش در دلش آرامش میآورد، اما جدایی و آتش هجران او را سخت میسوزاند. شاعر امیدوار است که روزی دوباره یار خود را ببیند و این امید، او را در روزهای سخت با طاقت نگه میدارد. در نهایت، او از کشش بین شوق و انتظار برای وصال صحبت میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که از یار و دیارم وداع کنم، یاد آن روزها در ذهنم میآید و اشکهای من به قدری زیاد میشود که انگار خانهام از آنها پر شده است.
هوش مصنوعی: از درد دل من راننده شتری به فریاد آمده است، از ترس آنکه شعلههای آتش دل من به زیبایی و شادابی او آسیب برساند.
هوش مصنوعی: فراق و دوری به قدری سخت است که هر لحظهاش به اندازه هزار سال احساس میشود. حال تصور کن که زمان چگونه میگذرد، چه روزها، هفتهها، ماهها و سالها که در این دوری سپری میشوند.
هوش مصنوعی: دوستان مهربانم در طول زمان فرصتی برای همصحبتی و همراهی با من فراهم کردهاند و همیشه در کنارم بودهاند.
هوش مصنوعی: تصور آنها که اکنون به ما میرسد، جز خواب نیست و پیامی که به ما میرساند، فقط نسیم شمال است.
هوش مصنوعی: در دل آتش سوزان ممکن است آرامش پیدا شود، اما در آتش جدایی، پیدا کردن آرامش و صبر امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: امید به دیدار معشوق ایام خوشی را به همراه دارد، و اگر زمان اجازه دهد، وعدهی او میتواند دلگرمکننده باشد.
هوش مصنوعی: تأسف آور است که کسی در حال تشنگی جان بدهد و در میان بیابان به خاطر آرزوی یک آب زلال تسلیم شود.
هوش مصنوعی: در زمانی که از معشوق دوری میکشی و در انتظار وصال هستی، با غم و سختیهای آن روزگار کنار بیاور تا شاید روزی آفتاب وصال و دیدار بر تو تابیده شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.