گنجور

 
همام تبریزی

هوس عمر عزیزم ز برای تو بود

بکشم جور جهانی چو رضای تو بود

در ازل جان مرا عشق تو هم صحبت بود

تا ابد در دل من مهر و وفای تو بود

جای افسر شود آن سر که به پای تو رسد

پادشاهی کند آن کس که گدای تو بود

هست امیدم که نمایی تو خداوندی‌ها

ور نه از بنده چه آید که سزای تو بود

خجلم زان که فرود آمده‌ای در دل تنگ

چیست این منزل ویرانه که جای تو بود

روی خوب تو شد انگشت‌نمای خورشید

مه نو کیست که انگشت‌نمای تو بود

سال‌ها سجده صاحب‌نظران خواهد بود

بر زمینی که نشان کف پای تو بود

راحت روح و فتوح دل مشتاقان است

هر حدیثی که در او وصف و ثنای تو بود

سخنی لایق سمعت نبود ور باشد

هم غزل‌های همام ابن علای تو بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سید حسن غزنوی

که بود جان که نه در بند وفای تو بود

چه کند دل که نه خرسند جفای تو بود

سرِ ادبار من ار هست، مرا شاید؛ از آنک

دیده آنجا نهد اقبال که پای تو بود

در هوای تو شدم ذره زرین آری

[...]

سعدی

من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود

سر نه چیزیست که شایسته پای تو بود

خرم آن روی که در روی تو باشد همه عمر

وین نباشد مگر آن وقت که رای تو بود

ذره‌ای در همه اجزای من مسکین نیست

[...]

صائب تبریزی

دست و دامن چه سزاوار عطای تو بود؟

ظرف دریوزه کند هرکه گدای تو بود

بی نیاز از زر و سیمند طلبکارانت

گنج زیر قدم آبله پای تو بود

خون کند در دل گلگونه حوران بهشت

[...]

حزین لاهیجی

شب که در خلوت اندیشه تمنّای تو بود

گل داغ دل من انجمن آرای تو بود

جلوه در آینه ام پرتو رخسار تو داشت

سینه آتشکدهٔ حسن دلارای تو بود

مژه بر هم نزدم آینه سان در همه عمر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه