آرزومندم ولیکن کو قدم
در فراقت شد وجودم کالعدم
نامه وقتی مینوشتم پیش دوست
آتش این نوبت همیسوزد قلم
ای دریغا خواب کاو هر شب مرا
با خیالت میرسانیدی به هم
نیست اکنون هیچ تدبیری جز آنک
بر زبان باد پیغامی دهم
و یک زمان ایمن نمیباشم ز تیر
تا برون آید کبوتر از حرم
وقت دوری یاد میکن بنده را
کز خداوندان شود پیدا کرم
گر جهنم را بود سوز فراق
وای بر اعضای کافر زان الم
زندگانی در حضور دوستان
مغتنم دارید یاران مغتنم
شد به پیغام از شما راضی همام
یا به بویی از نسیم صبحدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساسات عمیق خود نسبت به دوری و فراق میگوید. او آرزو دارد که از معشوقش نزدیکتر باشد، اما در غیاب او احساس پوچی و عدم وجود میکند. نویسنده در نامهاش به دوست، از سوختن قلمش به دلتنگی اشاره میکند و از خوابهای شبانهاش یاد میکند که با خیال معشوقش پر میشد. او تنها تدبیرش در این دوری، رساندن پیامی به باد است. همچنین، شاعر ابراز میکند که در نبود معشوقش از تیرهای بلا در امان نیست و از درد دوری و عذابی که جهنم به همراه دارد، نگران است. در انتها، او از یارانش میخواهد از وجود همدیگر بهرهمند باشند و از محبتی که به آنها رسیده، قدردانی کنند.
هوش مصنوعی: آرزو دارم اما دریغ که وقتی از تو دور میشوم، وجودم به حالت بیحالی و عدم در میآید.
هوش مصنوعی: وقتی که نامه مینوشتم، در مقابل دوستم، آتش قلم من نیز این بار میسوزد.
هوش مصنوعی: ای کاش، خواب تو هر شب مرا با تصویر تو به هم میرساند.
هوش مصنوعی: در حال حاضر هیچ راه چارهای وجود ندارد جز اینکه پیامی را بر زبان بیاورم.
هوش مصنوعی: من هرگز احساس امنیت نمیکنم تا زمانی که کبوتر از حرم بیرون نیاید و تیرها شلیک نشود.
هوش مصنوعی: در زمان دوری، به خاطر داشته باش که بندهای از خداوندان در دلش مهربانی و لطف نهفته است.
هوش مصنوعی: اگر جهنم سوزان باشد به خاطر جدایی، وای بر جسمهای کافر از آن درد و رنج.
هوش مصنوعی: زندگی را در کنار دوستان ارزشمند بدانید و از همراهی آنها بهرهبرداری کنید.
هوش مصنوعی: پیام شما باعث خوشحالی همام شده است، یا بویی از نسیم صبح او را شاد کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون که زن را دید فغ، کرد اشتلم
همچو آهن گشت و نداد ایچ خم
از صداع قیل و قال ایمن شدم
چاره دستان مستان چون کنم؟
هر که در اصلش بزرگی بوده است
آن ازو هرگز نگردد هیچ کم
پیل کو جز خدمت شاهی نکرد
چون ز آسیب فنا گردد عدم
زاستخوان او اگر پیلی کنی
[...]
لا فضل فی بلد فینا علی بلد
الا لمکة بیت الله والحرم
فانها فضلت من بین سائرها
بحرمة الدین والاسلام و القدم
سوزنی چون دید با عیسی به هم
بخیه با روی او فکندش لاجرم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.