گنجور

 
همام تبریزی

مرا دماغ ز بویت هنوز مشکین است

دهان من به حدیث لب تو شیرین است

به باغ می‌کشدم آرزوی دیدارت

چه جای برگ گل وارغوان و نسرین است

به وقت خنده نظر کرده‌ام به دندانت

هنوز چشم مرا روشنی ز پروین است

فدای مستی چشم تو باد هستی ما

اگر چه فتنه دنیی و آفت دین است

عجب مدار گر آب دو دیده گلگون شد

خیال روی تو در دیدۀ جهان‌بین است

مباش منکر تمکین من که هست مرا

شراب عشق تو در سر چه جای تمکین است

نظر بر آینه انداز تا شود معلوم

که عکس روی مهت را چه زیب و آیین است

اگر به روی تو رضوان نظر کند گوید

ملاحتی که بدیدیم در بهشت این است

ز وصف روی تو مشهور گشت شعر همام

برای نسبت حسنت سزای تحسین است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابوالفرج رونی

بدان خدای که بر روی رقعه عظمت

کمیته بیدق حکمش هزار فرزین است

دو چاکرند همی صبح و شام بر در او

که آن یکی گهرافشان و این گهر چین است

سپهر زیر کف قهرمان قدرت اوست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوالفرج رونی
امیر معزی

چه گوهرست که کانش خُم دَهاقین است

به رنگ لالهٔ نَعمان و بوی نسرین است

به مجلس ملکان همنشین زیر و بم است

به بزم ناموران مونس ریاحین است

نه آینه است ولیکن درو به‌دست بتان

[...]

مولانا

ستیزه کن که ز خوبان ستیزه شیرینست

بهانه کن که بتان را بهانه آیینست

از آن لب شکرینت بهانه‌های دروغ

به جای فاتحه و کاف‌ها و یاسینست

وفا طمع نکنم زانک جور خوبان را

[...]

سعدی

اگر تجارت بحر و سفینه می‌خواهی

سفینه‌ای که در او بحرها بود این است

سفینه‌ای‌ست که گر صد هزار از آن خواهی

کنار بحر هزارش روان به یک چین است

حکیم نزاری

کنون که قبله ی من روی آن نگارین است

سجود پیش رخ او کنم که راه این است

نماز من چو در این قبله طاعت است و قبول

ز خاک قبله ی خود ساختن چه آیین است

چو روی دوست بود فارغم ز قبله ی غیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه