گنجور

 
همام تبریزی

هزاران نقش گوناگون ببستم

به دستانی مگر آیی به دستم

گهی در جست و جویت می‌دویدم

گهی در خاک کویت می‌نشستم

رسولان را به حضرت نیست باری

به پیغامی صبا را می‌فرستم

گرم کاری از این در برنیاید

همان جویای مشتاقم که هستم

نه امروز آمدم در مذهب عشق

در این سرمستی از روز الستم

شرابی بر کف جانم نهادی

که از بویش هنوز افتاده مستم

من این آیینه‌های مختلف را

برای عکس رویت می‌پرستم

چو نام بندگی بر من فکندی

ز ننگی نسبت خود باز رستم

چو باری بود بر جان این همامم

از او وز صحبت او باز جستم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
باباطاهر

مو آن دل داده یکتا پرستم

که جام شرک و خود بینی شکستم

منم طاهر که در بزم محبت

محمد را کمینه چاکرستم

عطار

درآمد دوش ترک نیم مستم

به ترکی برد دین و دل ز دستم

دلم برخاست دینم رفت از دست

کنون من بی دل و بی دین نشستم

چو آتش شیشه‌ای می پیشم آورد

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۵۹ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

چه دیدم خواب شب کامروز مستم

چو مجنونان ز بند عقل جستم

به بیداری مگر من خواب بینم

که خوابم نیست تا این درد هستم

مگر من صورت عشق حقیقی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه