گنجور

 
همام تبریزی

الا ای ماه کنعانی برآ از چاه ظلمانی

به مصر عالم جان شو نشین آنجا به سلطانی

به هر منزل زلیخایی شود در صورتت فتنه

تو را گر ملک می‌باید مزن بر دام شیطانی

دریغ است این که هر صورت تو را مشغول می‌دارد

ندیدی صورت خود را که قدر خویشتن دانی

تو سیمرغی بیفشان پر به قرب قاف معنی شو

چو بومان تا به کی باشی مقیم آخر به ویرانی

گرت باشد چو اسکندر هوای عالم خاکی

مکن با خضر همراهی نه مرد آب حیوانی

سلیمانی ولی خاتم در انگشتت نمی‌بینم

زهی دولت گر آن خاتم زدست دیو بستانی

اگر وصلت همی‌باید مگر عشقت دلیل آید

به کوی دوست ره بردن به معقولات نتوانی

حکیمان در ره جانان ز برهانند سرگردان

نیابی لذت وجدان ز حکمت‌های یونانی

ز ایمان جوی بینایی مشو مغرور دانایی

که گر خود ابن سینایی هنوز اندر دبستانی

همام از عشق اگر جویی نصیبی ترک هستی کن

که گر از ذوق جان مستی به هستی باز می‌مانی

صبا وقت سحر بویی ز کوی دوست می‌آرد

بر آن بوی عبیرافشان چرا جان برنیفشانی

چه زلف است آن که هر مویش به صد جان است ارزانی

به زیر هر شکن دارد هزاران عقل زندانی

بود باد بهشتی را ز بویش عطر در دامن

کند بر چشمهٔ حیوان ز طوبی عنبر افشانی

مرا تا در خیال آمد سواد زلف شیرینش

سر از سودا نشد خالی و خاطر از پریشانی

تعالی الله چه روی‌ست آن ز حسنش عقل سرگردان

ملک در پیش عکس او نهد بر خاک پیشانی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی

به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟

قطران تبریزی

ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی

به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی

شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری

تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟

اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
امیر معزی

نگارا ماه‌ گردونی سوارا سرو بستانی

دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی

اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه‌ گردونی

وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی

به آن زلفین شورانگیز مشک‌ اندوده زنجیری

[...]

سنایی

مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی

ازین آیین بی‌دینان پشیمانی پشیمانی

مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی

دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی

فرو شد آفتاب دین برآمد روز بی‌دینان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
وطواط

زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی

به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی

غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر

تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟

نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه