فهرست شعرها به ترتیب آخر حرف قافیه گردآوری شده است. برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید.
مثلا برای پیدا کردن شعری که مصرع «سربسر پر در و لولوی خوشاب» مصرع دوم یکی از بیتهای آن است باید شعرهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیه آنها «ب» است.
حرف آخر قافیه
شماره ۱ - تقاضای کاه: که خواستم از تو زابلهی من - گفتی که رهیم نیست اینجا
شماره ۲ - آفتاب راد نیست: من عجب دارم همی از شاعران - تا چرا گویند راد است آفتاب
شماره ۳ - لغز شمشیر: چیست آن آتش با گونه آب - سربسر پر در و لولوی خوشاب
شماره ۴ - شکایت از دوری: هست سوگندم بنام آنکه هست - پیش علمش ذره همچون آفتاب
شماره ۵ - کمال الدین محمود: دوستی دی سخنی خوش میگفت - دوستی کو بسخن استادست
شماره ۶ - نکوهش فرستنده شراب بد: ای کریمی که دام منت را - کرم و بخشش تو دانه ماست
شماره ۷ - اشتیاق بلقای دوست: بخدای قدیم و قادر و حی - که جز او حی جاودانی نیست
شماره ۸ - نیز هم: بخدائی که هر که بنده اوست - در دو عالم حقیقت آزادست
شماره ۹ - مدحت بینعمت: از من اکنون هرکسی را آرزوی مدحتست - رایگان بیآنکه بر من هیچ کس را نعمتیست
شماره ۱۰ - ذم عجب و کبر: با چنین کوتهی و مختصری - از تو این کبر و عجب بوالعجبیست
شماره ۱۱ - تواضع: بر چو من بنده گر قیامی کرد - آنکه مطلق جهان مستوفاست
شماره ۱۲ - تکذیب حاسدان: بخدائی که رازهای ضمیر - پیش علمش برهنه و فاشست
شماره ۱۳ - شوق حضور: بخدائی که علم واسع او - پاک از هر چه شبهتی و شکیست
شماره ۱۴ - شکایت از حرمان: ایا صدری که خورشید فلک را - به پیش رای تو بر خاک خدست
شماره ۱۵ - شکوه از درد چشم: ای بلبلی که وقت ترنم ز نغمه ات - سطح محیط گنبد پیروزه پرصداست
شماره ۱۶ - تقاضای رسم: ای کریمی که در جهان کرم - کس چو تو صدر بنده پرور نیست
شماره ۱۷ - تقاضا: خداوندا کمینه چاکر تو - کت اندر بندگی یکروی و یکتاست
شماره ۱۸ - تقاضا: ای کریمی که در جهان کرم - بخشش بی ریات عادت و خوست
شماره ۱۹ - هنر و حرمان: هر که را از هنر نصیبی هست - دان که بر قدر آنش حرمانیست
شماره ۲۰ - فرق میان دشمن و دوست: ای صدر دوست پرور دشمن نواز راد - لفظی شنو که ان همه مغزست و پوست نیست
شماره ۲۱ - وجود حاضر و غایب: بدان خدای که ذات مقدس او را - حدوث و کثرت و امثال این معایب نیست
شماره ۲۲ - پیام بیار: سلام من برسان ای نسیم باد صبا - بدان دیار که آنجا مقام یار منست
شماره ۲۳ - خوش بودن با ناخوشی: بخدائی که قدرتش بر صنع - هیچ محتاج آب و آتش نیست
شماره ۲۴ - قناعت: تا حصه قناعت گشتست ملک من - وا رسته ام زعشوه دو نان پیچ پیچ
شماره ۲۵ - مرد از عقل محترم است: ای کریمی که پشت چرخ فلک - پیش تو سال و مه بخم باشد
شماره ۲۶ - پیری: وقت است دلا اگر بترسی - گر آدمی از عدم بترسد
شماره ۲۷ - موی سپید: موی سپید چیست ندانی زبان مرگ - زیرا که هر که دید ز خود ناامید شد
شماره ۲۸ - خرابی بن و خلل سقف: هر که را شد فراخ سفره زیر - دانکه بر چشم او پدید آید
شماره ۲۹ - پوزش و سپاس: دوش عقلم که نیست گفت ای آن - کت خرد عمر بی وفا گوید
شماره ۳۰ - شیشه آب: قدری می صاف کهنی خواسته بودم - زانکسکه اگر راست بگویم نه کسی بود
شماره ۳۱ - قاروره بیمار: پارهمی بخواستم ز نجیب - زان می ناب کز زبیب برند
شماره ۳۲ - آب بجای می: ای بزرگی که پایه قدرت - اولش غایت کمال بود
شماره ۳۳ - اشتیاق: بخدائی که چنبر گردون - حلقه میم ملک او آمد
شماره ۳۴ - ذم زاد بوم: چند گوئی مرا که مذمومست - هر که او ذم زاد بوم کند
شماره ۳۵ - طالع: نه بکوشش درست روزی خلق - یا بجد و بجهد دادستند
شماره ۳۶ - تکیه بدنیا: کسی کودل درین محنت سرابست - تو چونان دان که او رائی ندارد
شماره ۳۷ - آدمی و دنیا: آدمی زینجا نخواهد برد هیچ - گر سکندر گردد و قارون شود
شماره ۳۸ - تهنیت عید: ای لقای تو عید اهل کرم - عید اضحی ترا همایون باد
شماره ۳۹ - زاده سپاهان: ای که همای کرم طبع تو - عالم در سایه پر پرورد
شماره ۴۰ - جواب مجدالدین همگر: یک قطعه سوی بنده فرستاد مجددین - کان را بصد قصیده نشاید جواب کرد
شماره ۴۱ - سپاس: ای بزرگی که ز شیرین سخنت - عقل از جام نکت می نوشید
شماره ۴۲ - عذر تقصیر خدمت: ای کریمی که همای نظرت - بر ولی تو همایون آمد
شماره ۴۳ - این قطعه از دیگری است در مدح جمال الدین: شعر مخدوم من جمال الدین - که چو گل بردم سحر گه بود
شماره ۴۴ - جواب مجیر بیلقانی: هجو میگوئی ای مجیرک هان - تا ترا زین هجا بجان چه رسد
شماره ۴۵ - آری شود ولیک بخون جگر شود: ایخسروی که هر که کند بندگی تو - هم تاج بخش گردد و هم تاجور شود
شماره ۴۶ - غم خان و مان: تا کی غم خان و مان و فرزند - چند انده نان و جامه تا چند
شماره ۴۷ - خوان از خون: خوان میفکند کنون مسلمانان - آن خواجه که سگ بر او شرف آرد
شماره ۴۸ - کیفر مجیرالدین بیلقانی در هجای اصفهان: زاول که نفس ناطقه را از شعاع عقل - ایزد به لطف خویش و به رحمت بیافرید
شماره ۴۹ - صائم الدهر: صائم الدهر اسبکی دارم - که بده روز روزه نگشاید
شماره ۵۰ - خطاب بصدرالدین: ایا صدری که چرخ پیر چون تو - جوانی در همه معنی نیارد
شماره ۵۱ - مولانا ترازوست: مرا گویند مولانا ترازوییست کز عدلش - نه میل این یکی دارد نه قصد آن دگر دارد
شماره ۵۲ - ترهات: دوستی در سمر کتابی داشت - پیش من صفحه ازان میخواند
شماره ۵۳ - عشوه و تمویه: از منت شرم نیامد که پس از چندین مدح - وعده های تو همه عشوه و تمویه بود
شماره ۵۴ - فضل خواجه: ترا فضل بر دیگری بیش ازین نیست - که تو میدهی چیز و او می ستاند
شماره ۵۵ - عاقل: چرا باید که عاقل بهر روزی - بر هر ناسزا پرواز گیرد
شماره ۵۶ - خامه و خط: ای ز خورشید رای روشن تو - جوهر عقل کرده استمداد
شماره ۵۷ - خدمت رکن الدین: بخاک پای رکن الدین اگر چه - مرا پیوسته او بی برگ دارد
شماره ۵۸ - قسم بمعبود: بمعبود بیچون که چون گفت کن - ز کتم عدم جان زمین بوس کرد
شماره ۵۹ - تشریف: نشوم من ز تو خرسند بتحسینی و بس - که گر احسنت نگوئی تو چو تو صد گویند
شماره ۶۰ - برد نشابوری: بیکی برد اشارت کردم - سوی آنکس که چنونبود راد
شماره ۶۱ - جبه و دستار: جبه و دستار افزونی که من در خدمتت - بارها بفروختم این بار میباید خرید
شماره ۶۲ - اسراف مکن: اسراف مکن ببذل مالت - کز سیم و زرت نمیگزیرد
شماره ۶۳ - ذکر خیر بعد از مرگ: تا زنده ایم بر من و تو گفتگو کنند - از بعد ما حدیث من و تو نکو کنند
شماره ۶۴ - مجدالدین: خداوندا تو آنشخصیکه چشم چرخ فیروزه - نبیند در هزاران دور اگر چون تو بشر جوید
شماره ۶۵ - دوری: بدانخدای که بی گرد موکب امرش - غبار صبح برین سبز طاق ننشیند
شماره ۶۶ - وظیفه: شاعری را اگر دهی دشنام - بر تو آنرا وظیفه پندارد
شماره ۶۷ - شیخ ابوعامر: خسروا زاصطبل تو کو معمور باد - وارث اعمار اسبان شیخ ابوعامر رسید
شماره ۶۸ - دروغ: الله الله مگرد گرد دروغ - ورچه در گردن تو یوغ بود
شماره ۶۹ - صبر: دوستی گفت صبر کن زیراک - صبر کار تو خوب زود کند
شماره ۷۰ - اسبک: دعاگو اسکبی دارد که هر روز - ز عشق کاه تا شب میخروشد
شماره ۷۱ - شوق: بخدائی که رخت عزت او - در سرای کهن نمی گنجد
شماره ۷۲ - مقتدایان شهر: خواجگان را نگر برای خدا - کاندر این شهر مقتدایانند
شماره ۷۳ - سهل ممتنع: برای دست تو رای کرم چو سهل آمد - چرا ببخت من این سهل ممتنع گردد
شماره ۷۴ - باد صبا: دم عیسی است مگر باد صبا - که دل مرده بدو زنده شود
شماره ۷۵ - شمسه نرگس: ای ملک بهدیدار تو چون باغ بهگل شاد - عالم بهوجود تو چو روح از جسد آباد
شماره ۷۶ - خدایگان شریعت: خدایگان شریعت علاء دین رسول - رسول عزم تو از باد تیز تر گذرد
شماره ۷۷ - ذم زاد بوم: چند گوئی مرا که مذمومست - هر که او ذم زاد بوم کند
شماره ۷۸ - مغز معنی: چون ز مدح تو بر اندیشیدم - مغزی از پوست ببیرون آمد
شماره ۷۹ - انقلاب اصفهان: دیدی تو اصفهانرا آنشهر خلد پیکر - آن سدره مقدس آن عدن روح پرور
شماره ۸۰ - خوان خواجه: خواهی که نزد خواجه قبولی بود ترا - منشین بخوان او برو از نان او مخور
شماره ۸۱ - نان تهی و نام نکو: گفتم بجوانی که بعالم در - من مرد ندیدستم از و بهتر
شماره ۸۲ - پاس راز: بخدائی که علم واسع او - از سرایر جدا نشد هرگز
شماره ۸۳ - شهر پر آشوب: این چه شهریست سراسر آشوب - وین چه قومند سراسر تلبیس
شماره ۸۴ - مجیرالدین بیلقانی در مدح جمال الدین گفته: قسم بواهب عقلی که پیش رای قدیم - یکیست چشمه خورشید و سایه عنقاش
شماره ۸۵: ای آفتاب برج سیادت روا مدار - گر بر مثال جاه تو انجم شود نقط
شماره ۸۶ - بحث علمی: اختلاف اهل علم از روی دانش رحمتست - زان که کفر از حجت ایشان شدست اندر گریغ
شماره ۸۷ - شهر اصفهان: نیست شهری چو شهر اصفاهان - بحقیقت ز شهرهای عراق
شماره ۸۸ - شهر گنجه: چو شهر گنجه اندر کل آفاق - ندیدستم حقیقت در جهان خاک
شماره ۸۹ - بنده نوازی: حقتعالی اندرین دنیای دون - بندگان نیک را بنواخت نیک
شماره ۹۰ - مرگ: آه ازین دور چرخ و گوش افلاک - آه ازین اختران کجرو نا پاک
شماره ۹۱ - راست گوئی: مرد باید که راستگو باشد - ور ببارد بلا بر او چوتگرگ
شماره ۹۲ - غفلت: چند گویی که عیش نیست به کام - چند گویی که کار نیست به برگ
شماره ۹۳ - فتلق سعددین: آفتاب مطلع اقبال قتلق سعد دین - ای بنور رای روشن کرده اسرار ازل
شماره ۹۴ - تقاضای کاه: ای کریمی که هست گاه کرم - دل و دست تو کان و دریابم
شماره ۹۵ - دوری از خدمت: بخدائی که فیض رحمت او - کرد از بند حرص آزادم
شماره ۹۶ - انتظار: دخل عمرم خرج شد در انتظار - گرچه من بر صبر کردن قادرم
شماره ۹۷ - قهرمان شریعت: بخدای ار چهار بالش شرع - حاکمی چون تو دیده در عالم
شماره ۹۸ - عدل: خسروا عدل کن همیشه ازانک - خوب نبود ز شهر یاران ظلم
شماره ۹۹ - بزرگی در اصل: هر که در اصلش بزرگی بوده است - آن ازو هرگز نگردد هیچ کم
شماره ۱۰۰ - دو خواجه تاش: من بنده و اسب هر دو امروز - بر درگه تو دو خواجه تاشیم
شماره ۱۰۱ - یخ بندی طبع: مرا ایزد تعالی خاطری داد - که دایم با فلک بودی عتابم
شماره ۱۰۲ - خواجه غافل: خواجه را دیدی تو تا بنشست بر دیوان ملک - خود خبر داری که من از غصهاش چو نمیزیم؟
شماره ۱۰۳ - سوزیان: خشمت آمد که من ترا گفتم - که ترا عاشقم خطا گفتم
شماره ۱۰۴ - دوری: بخدائی که عقل کلی را - بر درش سر بر آستان دیدم
شماره ۱۰۵ - خلعت خاص: ای بزرگی که دست نعمت تو - هست بر نام نیک سر پوشم
شماره ۱۰۶ - نان به زر: گفتم چو بستهام کمر بندگی تو - بهر میان خویش ز جوزا کمر خرم
شماره ۱۰۷ - یکباره بکش: نه ترا رای که در من نگری - نه مرا زهره که در تو نگرم
شماره ۱۰۸ - در بسته: گفتند دی مرا که بر خواجه میروی - گفتم چو راه یابم آنجا بسر روم
شماره ۱۰۹ - ترک هجا: اگر من فی المثل در هجو کوشم - بنزد عقل کی معذور باشم
شماره ۱۱۰ - نفاق و بخل: نفاق و بخل در اهل سپاهان - چنان چون تشنگی در ریگ دیدم
شماره ۱۱۱ - پیری: در آینه تا نگاه کردم - یک موی سفید خویش دیدم
شماره ۱۱۲ - مردم سپاهان در زمان پیش: سگ به از مردم سپاهانست - بوفاق و وفا و پویه و دم
شماره ۱۱۳ - حرمت پدر و مادر: بشنو از من نصیحتی که ترا - کار هر دو جهان شود بنظام
شماره ۱۱۴ - دل برده: بر نرگس تو رفتم بهزار لابه گفتم - دل برده بازپس ده که دل دگر ندارم
شماره ۱۱۵ - قطعه: خداوندا بدین حالت من از شکر و ثنا گفتن - نپردازم همی حقا که چیزی دیگر اندیشم
شماره ۱۱۶ - روزگار کرم: گذشت نوبت احسان و روزگار کرم - چه وقت می بکند باز روز کار کرم
شماره ۱۱۷ - عقل بیدار: بخدائی که مهر معرفتش - کرد توفیق عقل بیدارم
شماره ۱۱۸ - قسم: بخدائی که بر خداوندان - فرض کردست بندگی کردن
شماره ۱۱۹ - پادشاه شریعت: آیا پادشاه شریعت که هست - ز اوصاف تو قاصر افکار من
شماره ۱۲۰ - مشورت: یک نصیحت بشنو از من کاندران نبود غرض - چون کنی رای مهمی تجربت از پیش کن
شماره ۱۲۱ - تعزل: ای حسن بسته برقمرت رنگ ارغوان - وایزد نهاده برشکرت شکل ناردان
شماره ۱۲۲ - شکر تشریف: دوستی دی بر من آمده بود - دوستی بس ظریف و بس موزون
شماره ۱۲۳ - پوستین: پوستینی بخواستیم از تو - تا زمستان بسر بریم در آن
شماره ۱۲۴ - کام دل: چند گوئی که روز برنائی - دستی آخر بکام دل برزن
شماره ۱۲۵ - تحفه: ای شده فر شکوه مسندت - هم جمال ملت و هم زین آن
شماره ۱۲۶ - آل پیغمبر: کاشکی برخاستستی روز حشر - جمع گشتی باز این اجزای من
شماره ۱۲۷ - خواهش کارد: یک کارد بخواستم ز تو روزی - گفتی بدهم تو آن بمن وا کن
شماره ۱۲۸ - خاطر وقاد: خاطری دارم چنان وقاد وتیز و تند رو - کز ضمیر غیب اگر خواهی ترا بدهد نشان
شماره ۱۲۹ - غله: ای آنکه بنزد عقل فاضلتر - از آب حیات خاک پای تو
شماره ۱۳۰ - رسم: خواجه محترم ربیب الدین - بامن آن بر و آن لطایف کو
شماره ۱۳۱ - دعا و ثنا: ای بر میان چرخ کمر از وفای تو - وی بر زبان خلق دعا و ثنای تو
شماره ۱۳۲ - هجو گفتن: مراخود نیست عادت هجو گفتن - که کردستم طمع زین قوم کوتاه
شماره ۱۳۳ - شیشه می: برف آمد و راه ما ببستست - بی می سردست تا بخانه
شماره ۱۳۴ - فراق: عالم الاسرار آگاهست آن کز قدرتش - در بهاران تازه دارد روی هر پژمرده
شماره ۱۳۵ - موی سپید: هر چه موی سپید بینی تو - دست در دامن بهانه زنی
شماره ۱۳۶ - هجای روا: اگر در شعر من زین پس یکی بیت هجا گفتم - مرا معذور باید داشت چون آن بیت میخوانی
شماره ۱۳۷ - مدیح: اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا - وگر نگویمت از من همی بیازاری
شماره ۱۳۸ - شادی و غم: هر شادی و غم که هست اندر دهر - بر زهره و بر زحل همی بندی
شماره ۱۳۹ - مزبله دیو: تا کی ایدل تو درین مزبله دیو زحرص - خویشتن را زره عقل و خرد گم بینی
شماره ۱۴۰ - کبر و غرور: آن شنیدستی که نمرود از مقام افتخار - می بسودی بر سر گردون کلاه سروری
شماره ۱۴۱ - دوری: بخدائی که پس از طاعت او - نیست چون خدمت تو بندگیی
شماره ۱۴۲ - پایداری: خداوندا چنین گفتست حاسد - که میباشد مرا جای دگر رای
شماره ۱۴۳ - نام نکو: اندر این عهد که قحط کرمست - بنه از نام نکو انباری
شماره ۱۴۴ - سوم چه فرمائی: بزرگوارا در انتظار بخشش تو - نمانده است مرا طاقت شکیبائی
شماره ۱۴۵ - نکبت جهان: اگر شلواربند مادر تو - چو بند سفره تو بسته بودی،
شماره ۱۴۶ - وفا: چیست از نیکوئی که نیست ترا - ای دریغا گرت وفا بودی
شماره ۱۴۷ - ابر کمانگیر: زهی ابری که شرق و غرب عالم - ز راه دیده در لولو گرفتی
شماره ۱۴۸ - بیچاره آدمی: دی هر که دید سلطنت و کار و بار تو - گفت از تعجب اینت ستمگاره آدمی
شماره ۱۴۹ - مرگ و سوگ: از مرگ تو نشست بهر گوشه ماتمی - وزسوگ تو بخاست زهر کلبه شیونی
شماره ۱۵۰ - در جواب رشیدالدین وطواط: خدایگان افاضل رشید دولت و دین - جهان سروری و عالم هنرمندی
شماره ۱۵۱ - یک دل – بادودل: دو یار اربیک جای میداشتی - که یکدم یکی را بنگذاشتی
شماره ۱۵۲ - دل گشا: دل گشائی چو قبا درپوشی - جان ببندی چو دهن بگشائی